کارگران نساجی
Textile Workers
تا قبل از اواسط قرن هجدهم، محصولات نساجی یکی از مهمترین تولیدات خانوارها بودند که برای مصارف خانگی و تجاری تولید می شدند. نخ ریسی، پارچه بافی، جوراب بافی و سوزن دوزی از مهمترین آن محصولات بودند. زنان و دختران خانواده ها از پنبه، پشم، کتان و کنف برای تهیه محصولات مورد نیاز خانواده های خود استفاده می کردند؛ بافندگی تجاری اغلب بر عهده مردان خانواده بوده است.
اما روند انتقال این محصولات از خانه به سیستم های فروشگاهی بسیار کند بود، و در کشورها و مناطق مختلف در زمان های گوناگونی اتفاق می افتاد. تریون (1917) یک «مرحله دوره گردی مکمل» را توصیف می کند که قبل از رسیدن محصولات به سیستم فروشگاهی وجود داشت. در این مرحله ممکن بود که یک کارگر دوره گرد (به عنوان مثال یک بافنده) به منظور تکمیل فرآیند بافندگی در خانه به کار گرفته شود. کسب و کارهای مکمل کارهایی را انجام می دادند که انجام آنها در خانه بسیار دشوار بود. این کارها بیشتر شامل عملیات هایی می شد که بر روی مواد اولیه یا محصولات نیمه تمام خانوارها صورت می گرفت؛ کارهایی مثل نمدی کردن سطح پارچه ها، کاردینگ، رنگرزی و رنگ زدایی.
از اواخر قرن نوزدهم روند مکانیزه شدن فرآیندهای ریسندگی و بافندگی شروع گردید. این روند ابتداً از انگلستان آغاز شد و به تدریج «کارخانه ها» جای تولیدات خانگی را گرفتند. فرآیند ریسندگی مکانیکی بسیار کارآمدتر از چرخ های نخ ریسی بود، از این رو تولیدات کارخانه ها سریعاً بر روند نخ ریسی تسلط پیدا کردند. هنوز هم فرآیند بافندگی در خانه ها انجام می شد، مواد اولیه توسط یک عامل یا یک نماینده تهیه می گردند و محصولات آماده شده به کارخانه ها باز گردانده می شدند. کارگران به ازای هر پارچه ای که آماده کرده بودند، دستمزد دریافت می کردند.
استخدام و کار اجرتی
ریسندگی مکانیزه در ایالات متحده به خصوص در نیو انگلند (New England) به دلیل اینکه این منطقه از منابع نیروی آبی فراوانی برخوردار بود، به سرعت فراگیر شد. ماشین های بافندگی برقی در سال 1814 در والتهام (Waltham) ایالت ماساچوست معرفی شدند. این اولین کارخانه در آمریکا بود که ریسندگی و بافندگی را در زیر یک سقف با هم ادغام می کرد. این روند جایگزینی باعث شد تا پای زنان و کودکان به کارخانه ها باز شود تا کارهایی را که زمانی در خانه انجام می دادند این بار در کارخانه ها به انجام برسانند، اما با تجهیزات مختلف و در مقیاسی بسیار بزرگ تر.
در سال 1850 حدود 59136 «کارگر ساده» زن و 33150 کارگر مرد در کارخانه های تولید پنبه در سراسر ایالات متحده مشغول به کار بودند که قسمت اعظم کارگران زن یعنی حدود 19437 نفر در ایالت ماساچوست فعالیت می کردند. اما روند اشتغال در تولیدات پشمی تحت سیطره مردان «کارگر» بود، حدود 22678 کارگر مرد در این صنعت فعالیت داشتند؛ در حالیکه تعداد کارگران زن شاغل در این بخش تنها 16574 نفر بود. در این دوره متوسط دستمزد مردان در هر دو بخش بیشتر از زنان بوده است. به گفته هوگز «تا سال 1870 حدود 104080 اپراتور نساجی و کارگر زن در سرشماری ثبت شده بودند». نتایج سرشماری سال 1900 نشان می دهد که 298867 مرد و 292286 زن در رده سنی بالاتر از 16 سال و بیش از 70000 کودک زیر 16 سال در صنایع مختلف نساجی مشغول به کار بوده اند که قسمت اعظم آنها در بخش تولید پنبه و ابریشم فعالیت می کرده اند.
تاثیر جابجایی بر کارگران
پس از بروز جنگ داخلی، صنعت نساجی روند جابجایی از شمال به جنوب کشور را آغاز کرد. این اقدام برای بهره گیری از انبوه نیروی کار کم هزینه و غیر متشکل بود. ترکیب نیروی کار در شمال ایالات متحده بیشتر متشکل از افراد عمدتاً سفید پوست بومی یا خارجی متولد شده در آنجا، غیر ماهر و تازه کاری بود که تازه از مزارع پا به عرصه صنعت گذاشته بودند. اما کارگران صنعتی جنوبی عمدتاً سفید پوستان بومی متولد شده در همان منطقه می شدند. استخدام سیاه پوستان در صنعت نساجی تا دهه 1960 چه در شمال کشور و چه در جنوب کشور و تا زمان تصویب قانون مدنی در سال 1964 بسیار کم و ناچیز بود. تا سال 1950 تعداد کل مردان شاغل در صنعت نساجی حدود 708000 نفر و تعداد کل زنان شاغل 523000 نفر بوده است، این اعداد بیانگر بیشتر بودن تعداد مردان شاغل از تعداد زنان شاغل است. داده های سال 1983 نشان می دهد که از 742000 کارگر حدود 49.3% زن، 21.3% سیاه پوست و 4.4% اسپانیایی تبار بوده اند؛ اما این آمار تا سال 1987 از 713000 کارگر نشان دهنده وجود 48.1% زنان، 24.8% سیاه پوستان و 6.6% اسپانیایی تباران است. تا سال 2002 از حدود 429000 کارگر شاغل در بخش نساجی، 326000 نفر (یعنی 76%) مرد، 88000 نفر (یعنی 20.5%) سیاه پوست و 62000 نفر (یعنی 14%) اسپانیایی تبار بوده اند.
جهانی سازی و رویه های تجارت آزاد
تعداد کارمندان شاغل در بخش نساجی بین سال های 1950 و 2002 کاهش یافته است، در ضمن درصد زنان و سیاه پوستان شاغل در بخش نساجی نیز به همین منوال کاهش پیدا کرده و این در حالی است که درصد اسپانیایی تبارها افزایش بیشتر شده است. کاهش کلی تعداد کارگران به دلیل رقابت خارجی و هجوم واردات به ویژه از کشورهای آسیایی بوده است که با کاهش تولیدات منسوجات آمریکایی در دوره بعد از جنگ جهانی دوم همراه شده و باعث تشدید آن گردیده است. ضمناً کاهش تولید و اشتغال در بخش نساجی در کشورهای اروپای غربی نیز همانند ایالات متحده مشهود بوده است.
روند تولید و توزیع منسوجات دیگر مثل سابق یک فرآیند انحصاری (در یک کشور خاص) نیست، بلکه یک اقتصاد جهانی است. افزایش تجارت و رقابت خارجی در میان بسیاری از کشورهای تولید کننده منسوجات شدیداً در حال رشد است. تولید کنندگان منسوجات برای اینکه بتوانند تولید خود را افزایش دهند و همچنان در گردونه رقابت باقی بمانند در ماشین آلات و تکنیک های جدید سرمایه گذاری کرده اند و همین باعث افزایش بهره وری نیروی کار شده است. این بدان معناست که روند «گرایش» به سمت ماشین آلات بیشتر عملاً باعث کاهش تعداد کارگران می شود. در همین راستا شرکت ها با هم ادغام گردیده اند، سرمایه گذاری های مشترک با شرکت های خارجی صورت گرفته است، کارخانه های جدیدی در کشورهای خارجی ساخته شده اند و شرکت های آمریکایی به طور فزاینده ای به سمت تولیدات برون مرزی روی آورده اند. همه اینها به معنای کاهش شغل در داخل کشور و افزایش اشتغال در خارج کشور است. این روند ادامه حرکت شغل های نساجی از بستری با دستمزد بالا به سمت بستری با دستمزد پایین است که قبلاً به شکل و شمایلی دیگر و در روند جابجایی تولید منسوجات از نیو انگلند به جنوب آمریکا در دهه های میانی قرن بیستم مشهود بوده است.
روند تولید منسوجات به تعدادی از کشورهای در حال توسعه از جمله چین، هند، پاکستان، بلغارستان و ترکیه منتقل شده است. از آنجاییکه زنان در تمام دنیا، کارمندان کم هزینه تری نسبت به مردان هستند، معمولاً تولید کنندگان نساجی در این کشورها ترجیح می دهند تا بانوان را استخدام کنند؛ به گونه ای که بیش از 50% پرسنل آنها را زنان تشکیل می دهند. برخی از کشورهای آسیایی مثل ژاپن و کره که زمانی به اشتغال با دستمزد کم در صنعت نساجی مشهور بودند نیز شاهد کوچ روند تولید منسوجات به سمت کشورهایی هستند که دستمزد نیروی کار در آنها بسیار پایین تر است. کشورهایی که در زمینه دستمزد پایین در سال 2004 پیشتاز این فهرست بوده اند، عبارتند از سریلانکا، اندونزی و بنگلادش (سازمان توسعه صنعتی سازمان ملل متحد، 2003).
با وجود اینکه بسیاری از تولید کنندگان بر این باورند که شیوه های تجارت آزاد (مانند حذف سهمیه تجاری برای مهار روند واردات از چین به ایالات متحده و توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی = North American Free Trade Agreement) دلیل ورشکستگی و تعطیلی کارخانه ها و از دست دادن شغل در ایالات متحده بوده است؛ اما بسیاری از اقتصاددانان خاطر نشان می کنند که تعرفه ها، سهمیه ها و سایر اقدامات حمایتی به طور کلی در حفظ اشتغال در صنایع رو به زوال موثر نیستند و تنها منجر به افزایش قیمت نهایی محصولات برای مصرف کنندگان می شوند. تنها کارخانه هایی که از برخی از مزیت های نسبی خاص (به عنوان مثال تولید منسوجات فنی، تولید منسوجات ویژه براساس تقاضا و بهره وری بسیار بالای نیروی کار) برخوردار باشند، قادرند تا در بسترهای پر درآمد در دوران جهانی سازی سر پا بمانند. قابلیت انتقال صنعت نساجی (بدین معنا که کل کارخانه می تواند در یک کشور برچیده شده و در کشوری با دستمزد پایین دوباره سرپا شود) و ماهیت نسبتاً غیر مهارتی کار نساجی باعث می شود تا روند تولید منسوجات پایه همچنان به سمت محیط های با دستمزد پایین گرایش داشته باشد. بنابراین چالش اصلی عصر حاضر حفاظت از کارگران نساجی (که عمدتاً زن، فقیر، جوان و آسیب پذیر هستند) در برابر استثمار، خطرات صنعتی و سایر تاثیرات منفی اشتغال در صنعتی است که هیچگاه حمایت از کارگران اولویت آن نبوده است.