تولید منسوجات مدرن در آمریکای لاتین
Modern Textiles in Latin America
اولین خط تولید در آمریکای لاتین که به واسطه یک سیستم کارخانه ای به تولید می پرداخت، صنعت نساجی پنبه بود. منسوجات پنبه ای بخش اعظم تولیدات صنعتی اکثر کشورهای آمریکای لاتین را در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تشکیل می دادند. در دهه 1930 از اهمیت نسبی آنها کاسته شد چرا که خطوط تولید کاغذ، سیمان و فولاد نیز به صورت سیستم کارخانه ای درآمدند.
کالاهای پنبه ای و پشمی حتی قبل از فتح قاره آمریکا نیز ریسیده و بافته می شدند، و تولید دستی پارچه در طول دوره استعمار هم همچنان ادامه داشت. پوئبلای (Puebla) مکزیک و میناس گرایس (Minas Gerais) برزیل دو مرکز مهم تولید استعماری بودند. تمام محصولات تولیدی در کلبه های بافندگی تولید کنندگان مستقل یا کارخانه های ابتدایی تولید می شدند؛ پاره ای از مواقع نیز برای تولید این کالاها از نیروی کار اجباری استفاده می گردید. خروجی این عملیات ها، کالاهای تقریباً زمختی بودند. تولید کالاهای باکیفیت محبوب بازار فراتر از توانایی های فنی آنها بوده است. هر چند که زیاد نمی توان به داده های آن دوره استناد کرد؛ اما احتمالاً در این دوره کالاهای پشمی مهمتر از کالاهای پنبه ای بوده اند، البته به استثنای برزیل که روند تولید پارچه های پنبه ای در آن غالب بوده است.
کارخانه های اولیه
اولین کارخانه ها در دهه 1830 ظاهر شدند، یعنی زمانیکه کارآفرینان مکزیکی در ایالت های پوئبلا و مکزیکو روند مکانیزه کردن فرآیند ریسیدن نخ پنبه ای را آغاز کردند. بیشتر سرمایه ساخت این کارخانه ها که مبتنی بر نیروی آب بودند از طریق فعالیت های بازرگانی تامین می شد؛ البته دولت مکزیک با تاسیس بانک توسعه صنعتی دی آویو (De Avío) در سال 1830 تا حدودی در این روند مشارکت داشت. از اواخر دهه 1830، صنعتگران نساجی مکزیک نیز به بافت مکانیزه روی آوردند. کشور مکزیک در سال 1843 حدود 59 کارخانه داشت که 125362 دوک نخ ریسی و 2609 دستگاه بافندگی در بخش های مدرن آنها کار می کردند. تقریباً تمام تولیدات این کارخانه ها پارچه های زمخت و خاکستری رنگی بود که مانتا (manta) نام داشت؛ کالاهای ریز بافت و با کیفیت همچنان از اروپا وارد می شدند. صنعت نساجی مکزیک در برابر استانداردهای اروپای غربی یا ایالات متحده بسیار حقیر و کوچک بود؛ اما همچنان بزرگترین صنعت نساجی در آمریکای لاتین محسوب می شد. این شروع نسبتاً زود هنگام باعث شد تا مکزیک در پایان قرن هجدهم به برترین تولید کننده کالاهای پنبه ای در آمریکای لاتین تبدیل گردد.
در دهه 1850 این سیستم کارخانه ای آرام آرام به سایر کشورهای این منطقه نیز گسترش پیدا کرد و تقریباً در دهه 1870 هر کشور آمریکای لاتین معدودی از کالاهای پنبه ای ماشینی را تولید می نمود. با این حال همچنان دو کشور برزیل و مکزیک، دو تولید کننده مهم این عرصه بودند؛ چرا که آنها مزیت هایی داشتند که سایر کشورهای این منطقه از آنها بی بهره بودند، از جمله داشتن بازارهای بزرگ، در اختیار داشتن زمین های مساعد برای کشت پنبه، سنت قدیمی تولید پارچه های پنبه ای توسط صنعتگران و داشتن منابع انرژی آب در نزدیکی مراکز جمعیتی که خود مصرف کننده تولیدات این کارخانه ها به شمار می آمدند. در اوایل دهه 1880 میلادی، تعداد کارخانه های صنعتی مکزیک به 99 مورد رسید که 249334 دوک نخ ریسی و 8864 دستگاه بافندگی در آنها کار می کردند، ضمناً نیروی کار این کارخانه ها به حدود 11500 نفر رسیده بود. علاوه بر این موارد، 9000 عدد دوک نخ ریسی، 350 عدد دستگاه بافندگی و 700 نفر کارگر فقط به تولید پشم اختصاص داشت. احتمالاً تولید سالانه پارچه نخی در آن سال ها به 100 میلیون متر می رسید. اندازه صنعت نساجی برزیل تقریباً یک سوم صنعت مکزیک بود؛ صنعت برزیل حدود 43 کارخانه، 80420 دوک نخ ریسی و 2631 دستگاه بافندگی داشت. تقریباً 3600 کارگر در این شرکت ها مشغول به کار بودند و سالانه حدود 24 میلیون متر پارچه تولید می کردند.
توسعه
در دهه 1890، صنعت نساجی رشد سریع خود را آغاز کرد. روند رشد اقتصادی که ناشی از رونق صادرات در دهه های آخر قرن نوزدهم بود، شرایط مناسبی برای توسعه این صنعت فراهم نمود. در طول این دهه ها، درآمدها رشد کردند، بازارها به دلیل ایجاد شبکه های راه آهن با هم متحد شدند، بازار سرمایه به بلوغ رسید و ثروت طبقه های تجاری که مهمترین منبع سرمایه برای صنعت نساجی بود به سرعت رشد کرد. صنعت تولید محصولات پنبه ای مکزیک در سال 1920 شامل 120 کارخانه ریسندگی و بافندگی می شد که حدود 753837 دوک نخ ریسی و 27301 دستگاه بافندگی در آن کار می کردند؛ این صنعت در آن سال توانسته بود تا برای 37936 کارگر مکزیکی شغل ایجاد کند. صنعت پنبه برزیل نیز رشد کرده بود؛ این صنعت نیز در آن سال شامل 202 کارخانه ریسندگی و بافندگی می شد که 78911 نفر در آن فعالیت می کردند، و حاوی 1.6 میلیون دستگاه نخ ریسی و 52254 دستگاه بافندگی بود. احتمالاً تولید کل کارخانه های ریسندگی و بافندگی برزیل به 500 میلیون متر پارچه می رسید. در این مرحله هر دو کشور توانسته بودند تا قریب به 80% نیاز بازارهای داخلی خود در زمینه پارچه های پنبه ای را تامین نمایند. سایر کشورهای آمریکای لاتین نیز در آن دوره صنایع پنبه رو به رشدی داشتند؛ اما مقیاس صنایع آنها با صنعت این دو کشور قابل مقایسه نبود و بسیار کوچک تر به نظر می رسید. به عنوان مثال شیلی دارای 3 کارخانه بود که کمتر از 500 کارگر در آنها کار می کردند و فقط 5000 دوک نخ ریسی و 400 دستگاه بافندگی داشت؛ اما صنایع پنبه آرژانتین و کلمبیا بزرگ تر بودند و ابعاد آنها تقریباً 3 برابر ابعاد صنعت پنبه شیلی بود.
شرکت های بزرگ
آنچه که در مورد صنایع پنبه برزیل و مکزیک قابل توجه بود، ابعاد شرکت هایی بود که در این زمینه فعالیت می کردند؛ این شرکت ها اینقدر بزرگ بودند که حتی با استانداردهای ایالات متحده نیز غول پیکر محسوب می شدند. بزرگترین شرکت پنبه برزیل در آن زمان تحت عنوان شرکت Compañía Industrial de Orizaba در سال 1889 تاسیس شده بود؛ این شرکت تا سال 1900، 4 کارخانه ریسندگی و بافندگی داشت که حدود 4284 کارگر در آنها مشغول به کار، و شامل 92708 دوک نخ ریسی و 3899 دستگاه بافندگی بودند. اگر این شرکت در ایالات متحده فعالیت داشت، قطعاً در میان 25 شرکت بزرگ نساجی پنبه قرار می گرفت. بزرگترین تولید کننده برزیل یعنی شرکت Companhia América Fabril دست کمی از شرکت CIDOSA نداشت؛ این شرکت 6 کارخانه ریسندگی و بافندگی را اداره می کرد که 3100 کارگر در آن ها فعالیت می نمودند، و متشکل از 85286 دوک نخ ریسی و 2170 دستگاه بافندگی بود. غلبه چند شرکت بزرگ بر این صنعت این دو کشور نشان می داد که صنعت پنبه این کشورها بسیار بیشتر از صنعت پنبه ایالات متحده متمرکز بود؛ درصد کنترل بازار توسط 4 شرکت بزرگ آمریکای لاتین در سال 1910 در ایالات متحده 7.5%، در برزیل 16.8% و در مکزیک 28.7% بوده است. صنعت تولید منسوجات پشمی نیز وضعیتی مشابه صنعت پنبه داشت؛ در این صنعت نیز چند شرکت معدود سهم عمده بازار را در اختیار داشتند. به عنوان مثال در مکزیک دو شرکت Compañía Industrial de San Ildefonso و La Victoria, S.A بیش از یک سوم پارچه های پشمی تولید ماشینی این کشور را تولید می کردند.
سرمایه
در اوایل قرن بیستم، برزیل توانست تا به تولید کننده برتر منسوجات در منطقه تبدیل شود و از مکزیک پیشی بگیرد؛ صنعت نساجی برزیل این پیشرفت را مدیون تامین سرمایه توسط بورس اوراق بهادار ریودو ژانیرو بود. 28% کارخانه های پنبه برزیل که عمدتاً در سائوپائولو واقع شده بودند، از طریق فروش دارایی تامین مالی می شدند، در حالیکه تنها 3% کارخانه های مکزیک از طریق فروش دارایی تامین مالی می گردیدند.
در آمریکای لاتین نیز مانند ایالات متحده و اروپای غربی، بازرگانان نقش مهمی در امور مالی این صنعت ایفا می کردند. یکی از دلایل اهمیت بسیار بالای نقش آنها این بود که تنها بازرگانان سرمایه لازم برای انجام سرمایه گذاری های بزرگ را داشتند. دلیل دیگر این امر این بود که بازرگانان نسبت به کارآفرینان بیشتر از بازار شناخت داشتند، و به همین دلیل قادر بودند تا عملیات های بازرگانی و تولیدی را با هم هماهنگ نمایند. در واقع بزرگترین سهامدار کارخانه ها بازرگانان مطرح پارچه بودند که محصولات تولیدی را به صورت عمده و خرده و با تعدیل قیمتی می فروختند.
رقابت پذیری
صنعت نساجی آمریکای لاتین در طول تاریخ خود همواره پشت دیوار موانع تعرفه ای بالا فعالیت کرده، و معمولاً یارانه مستقیم و غیر مستقیم دولتی دریافت کرده است. این گونه حمایت ها برای این صنعت بسیار حیاتی بوده، چرا که صنعت نساجی آمریکای لاتین هرگز یارای رقابت با صنعت نساجی ایالات متحده و اروپا را نداشته است. به همین دلیل تقریباً اکثر تولیدات آمریکای لاتین در بازارهای داخلی مصرف می شدند. دو عامل مانع توسعه صنعت نساجی آمریکای لاتین و رقابت پذیری آن در عرصه بین المللی شده اند. اولاً هزینه راه اندازی یک کسب و کار در آمریکای لاتین همواره بسیار بیشتر از هزینه راه اندازی یک کسب و کار در کشورهای پیشرفته صنعتی بوده است. کشورهای آمریکای لاتین به دلیل اینکه توانایی تولید ماشین آلات کارگاهی خود را نداشته اند، همواره تمام تجهیزات لازمه را از خارج از کشور وارد می کرده اند و این خود مستلزم اختصاص بودجه برای هزینه های حمل و نقل و بیمه بوده است. در ضمن آنها می بایستی حقوق پرسنل فنی خارجی تاسیس کارخانه را نیز پرداخت می کردند. این هزینه های اضافی گاهاً تا 60% هزینه احداث یک کارخانه ریسندگی و بافندگی را افزایش داده است. تنها هزینه های راه اندازی دردساز نبوده، بلکه این هزینه های مضاعف همواره با نرخ بهره بالاتر از کشورهای پیشرفته صنعتی همراه می شده، و بخشی از این هزینه ها خود ناشی از هزینه صرف ریسک و فعالیت در بازارهای مالی کمتر یکپارچه (نسبت به کشورهای پیشرفته صنعتی) بوده است. ثانیاً بهره وری نیروی کار در کشورهای آمریکای لاتین همواره نسبت به کشورهای پیشرفته صنعتی پایین تر بوده است. از آنجاییکه کارگران آمریکای لاتین همواره در برابر انضباط صنعتی و روتین کردن روند کار مقاومت کرده اند؛ لذا تعداد کارگرهایی که برای کار با هر ماشین در کارخانه های ریسندگی و بافندگی در آمریکای لاتین استخدام می شده اند، همواره دو تا سه برابر کشورهای پیشرفته صنعتی بوده است. بنابراین هر کارگر در روند تولید سهم بسیار ناچیزی داشته است؛ بهره وری نیروی کار مکزیک، برزیل و آرژانتین در سال 1925 تقریباً نصف بهره وری نیروی کار در شمال شرقی ایالات متحده، یک ششم جنوب ایالات متحده و یک سوم ژاپن بوده است. بنابراین حتی اگر دستمزد کارگران نساجی در کشورهای آمریکای لاتین کمتر از سایر کشورها بوده باشد (دستمزدها همواره یک سوم تا نصف نرخ عمومی دستمزدها در خارج از کشور بوده است) باز این دستمزدهای پایین با وزن بسیار پایین نیروی کار جبران شده است.
از سال 1900 به بعد، بخش اعظم کارگرهای نساجی در کشورهای آمریکای لاتین را زنان تشکیل داده اند و همواره مشارکت آنها بر روابط نیروی کار در آمریکای لاتین تاثیر گذاشته است. کارفرمایان در مدلین، کلمبیا و سائوپائولوی برزیل قوانینی را به منظور پایبندی به اخلاقیات در میان پرسنل خانم شان وضع می کردند؛ چرا که این زنان به دلیل کار کردن در خارج از حوزه سنتی خانه در معرض توهین و افترا قرار می گرفتند و معمولاً ترد می شدند. در مکزیک با وجود اینکه زنان به عنوان کارگر کارخانه ها فعالیت می کردند، اما همچنان پر درآمدترین موقعیت ها در کوریدور اوریزابا – پوبلا (Orizaba-Puebla) از آن مردان بود. اکثر زنان شاغل در صنعت نساجی مکزیک سالها در ماکیولادورهای (maquiladoras) مکزیک کار کرده اند؛ این کارخانه ها ابتدا توسط شرکت های نساجی تحت سلطه قرار گرفتند. زنان مکزیکی در دهه 1980، اتحادیه ای را با عنوان اتحادیه دوزندگان تشکیل دادند؛ اما مبارزه آنها برای دستمزد بالاتر و امنیت شغلی توسط کارفرمایان، دولت و رهبری مردسالارانه اتحادیه شکست خورد. رقابت جهانی در قرن بیست و یکم باعث تعطیلی بیشتر کارخانه های نساجی واقع در مرز مکزیک و آمریکا شد.
جنگ جهانی اول و بعد از آن
صنعت نساجی آمریکای لاتین در طول جنگ جهانی اول عملکرد خوبی نداشت، زیرا خرید کالاهای سرمایه ای به سختی صورت می گرفت و بازار داخلی به دلیل کاهش صادرات دچار رکود شده بود. وضعیت این صنعت در دوران رکود بزرگ (Great Depression) بدتر شد. این شرایط تا دوران جنگ جهانی دوم ادامه داشت؛ در این دوران این صنعت توانست تا بار دیگر با شرایط مطلوبی که در فاصله سال های 1890 تا 1914 تجربه کرده بود، روبرو شود. با این وجود باز این صنعت خیلی از صنعت نساجی جهانی عقب بود؛ آغاز تولید الیاف مصنوعی در جهان، اما دهه ها حمایت از تولیدات داخلی و عدم سرمایه گذاری های جدید باعث شده بود تا قسمت اعظم کارخانه ها و تجهیزات نصب شده در آنها مربوط به سال های قبل از 1914 باشد. هر چند که صنعت نساجی آمریکای جنوبی پس از سال 1945 باز به حیات خود ادامه داد، اما اهمیت اقتصادی آن به صورت مستمر کاهش پیدا کرد.