تاریخچه صنعت نساجی بعد از قرن هجدهم
Textiles Since 1800
تجارت بین المللی منسوجات از قرن هجدهم به بعد در زمینه ویژگی های خاص و تحولات صنعت نساجی جهان به خوبی درک گردیده است:
1- عدم اهمیت نسبی هزینه های حمل و نقل (که همچنان یک روند کاهشی دارد) بدان معنی است که نیازی نیست تا منسوجات در مناطق نزدیک به منابع استفاده از الیاف و یا بازارهای نهایی عرضه الیاف تولید شوند. در نتیجه تولید منسوجات به یک صنعت بی قید و بند تبدیل شده است که به راحتی می تواند هم جذب و دفع شود، بنابراین تجارت بین المللی الیاف نساجی، رشد بی حد و حصری را تجربه کرده است. علاوه بر این، همیشه گرایش خاصی در بازار به سمت کشوری وجود داشته است که در آن زمان بر بازار تجارت جهانی در زمینه نوع خاصی از منسوجات مسلط بوده است. از نمونه بارز آن می توان به تسلط انگلستان بر تجارت جهانی پارچه های نخی در بخش عمده قرن نوزدهم اشاره کرد.
2- تمام کشورها از مدت ها قبل بازار محلی برای منسوجات داشته اند. تحمیل موانع تجاری (تعرفه ای یا سهمیه ای) می تواند تقاضا برای محصولات تولیدی صنایع نساجی داخلی را تضمین کند. در این صورت مطلقاً نیازی به رقابت با تولید کنندگان خارجی نیست.
3- از زمانیکه انقلاب صنعتی (مکانیزه شدن) تولید منسوجات آغاز شد، نیاز به سرمایه فیزیکی یا نیروی انسانی کاهش پیدا کرد. همین امر همراه با وجود بازار داخلی که از قبل وجود داشته است، شرایط را برای روند مکانیزاسیون صنایع کشورها فراهم کرد. موانع تجاری معمولاً در شروع صنعتی شدن صنایع مدرن نساجی در کشورها، نقش مهمی ایفا کرده اند. یک کشور با پیشرفت روند صنعتی شدن، سرمایه های فیزیکی و انسانی خود را در کنار هم جمع می کند؛ هر چند که مزیت نسبی به دور شدن از منسوجات دارد. سپس فشار برای دریافت کمک های دولتی و یا هر گونه حمایت دیگری به وجود می آید. به همین دلیل است که بسیاری از کشورهای با درآمد بالا در نهایت به یک صنعت نساجی غیر رقابتی، با دستمزد پایین، محافظت شده و کوچک رسیده اند. حمایت از این صنایع رو به انقباض به طور فزاینده ای شکل سهمیه ای به خود گرفته است، بنابراین اغلب آنها به توافقات تجاری با کشورهای کم درآمد و صادر کننده منسوجات ملحق می شوند. طرح های تجارت آزاد اواخر قرن بیستم غالباً در مناطقی که وابسته به صنعت نساجی بوده اند (به عنوان مثال در کارولینای شمالی و جنوبی)، با موانع سیاسی روبرو گردیده اند.
4- وجود برخی از الگوهای کلی در حداقل 200 سال مکانیزاسیون مداوم و پیشرفت فنی در کلیه شاخه های صنعت نساجی کاملاً مشهود است. روش های نوین افزایش بهره وری ابتدا در ریسیدن نخ، سپس در بافندگی پنبه و بعداً سایر الیاف، در ادامه در تولید لباس های بی کیفیت و بعدا در تولید لباس های با کیفیت مورد استفاده قرار گرفته اند. مکانیزه شدن فرآیند ریسندگی به خصوص در پنبه در ابتدا باعث آسیب رساندن به دست کارگران دستگاه های نخ ریسی می شد، اما همین مکانیزه شدن به کمک بافندگانی در انگلیس، هند و جاهای دیگر آمد که با دستگاه های بافندگی دستی کار می کردند. با این وجود زمانی که بافت پارچه به صورت مکانیزه درآمد، مشکل بدنامی بافندگان ماشین های بافندگی دستی بار دیگر در انگلستان، هند و جاهای دیگر مطرح شد. دشواری مکانیزه کردن تولید پارچه های با کیفیت، باعث آرامش خاطر موقتی کارگران ماهر شد.
5- میزان کشش متفاوت الیاف متنوع نقش مهمی در تکامل تجارت منسوجات داشته است. نقش دستگاه پنبه پاک کنی در اواخر قرن هجدهم و در زمان ورود گوسفندان به استرالیا در طی قرن نوزدهم در توسعه صنایع تولیدی، بسیار قابل توجه و مهم قلمداد شده است. قرن بیستم و به ویژه نیمه دوم آن شاهد ورود الیاف مصنوعی به بازار و پیشرفت روز افزون آنها بوده است. این الیاف مصنوعی نه تنها صنعت نساجی مدرن را به وجود آوردند، بلکه استفاده از آنها به خصوص به صورت ترکیب یا مخلوط با الیاف سنتی مانند پنبه، پشم و ابریشم بسیار متداول شد.
تولید پارچه های پنبه ای
تحول تولید پنبه در طول انقلاب صنعتی بریتانیا منجر به رشد انفجاری صنعت نساجی و صادرات آن شد. بریتانیا به سرعت به صادر کننده عمده نخ پنبه ای و به زودی به صادر کننده اصلی پارچه پنبه ای تبدیل گردید. بین سال های 1815 تا 1824 و 1905 تا 1913، صادرات سالانه پارچه های پنبه ای بریتانیایی از حدود 260 میلیون یارد به 6.3 میلیارد یارد رسید. سهم بریتانیا در صادرات محصولات منسوج پنبه ای به صورت وزنی از 70% در سال های 1829 تا 1831 به 82% در سال های 1882 تا 1884 افزایش پیدا کرد. اما این روند نشان دهنده یک طغیان بود. با وجود افزایش مستمر حجم خالص صادرات، درصد تجارت بین المللی بریتانیا در سال های 1910تا 1913 به 58% کاهش پیدا کرد. از آنجاییکه این صادرات سهمی 75 تا 80 درصدی از تولید صنعتی بریتانیا داشتند، لذا این روند باعث شد تا صنعت نساجی بریتانیا در برابر رقابت و حمایت خارجی آسیب پذیر شود.
کشورهایی مانند ایالات متحده، آلمان، فرانسه، ایتالیا، برزیل و سایر کشورها حتی قبل از سال 1850، تعرفه هایی را به منظور توسعه صنعت نساجی پنبه داخلی وضع کرده بودند. این صنایع جدید در تولید محصولاتی با کیفیت پایین، موفقیت های اولیه ای داشتند، اما با گذشت زمان توانستند کالاهای با کیفیتی تولید کنند. در نتیجه صادرات بریتانیا به این کشورها متوقف شد و یا بسیار کاهش پیدا کرد. توسعه مداوم صادرات بریتانیا به رشد مداوم بازارهای کم درآمد مانند هند و چین بستگی داشت. در واقع تا سال 1913، بیش از 45% پارچه های پنبه ای تمام آن سال ها به هندوستان تحت مستمره بریتانیا صادر شده بود. اما بعدها مزیت نسبی، حداقل در منسوجات نخی با کیفیت پایین شروع به تغییر به نفع هندوستان، چین و ژاپن کرد. این کشورها نه تنها می توانستند در صورت عدم وجود موانع تجاری سهم بازارهای داخلی خود را به دست آورند، بلکه می توانستند در بازارهای ثالث هم با بریتانیا رقابت کنند.
این تحولات پس از جنگ جهانی اول هم همچنان ادامه پیدا کرد. به دلیل زیان چین و هند، صادرات محصولات پنبه ای بریتانیا به یک سهم کوچک از حجم در حال کاهش صادرات جهانی تبدیل شد. بریتانیا در سال های 1953 تا 1955 تنها 5% پارچه های پنبه ای سراسر جهان را تولید می کرد که این میزان تنها 12% حجم صادرات این کشور را تشکیل می داد. ژاپن به کارآمدترین تولید کننده منسوجات نخی در جهان تولید شده بود و با وجود مواجه با موانع تجاری سختی که حتی از موانع پیش روی بریتانیا هم پیچیده تر بود (به خصوص در هندوستان)، تا اواسط دهه 1930 به بزرگترین صادر کننده پارچه های نخی در سراسر جهان بدل گردید.
از آن زمان تا کنون مزیت نسبی آسیا در زمینه تولید منسوجات نخی به شدت استحکام پیدا کرده است. اما با گذشت زمان هرچه ژاپن ثروتمندتر شد، مزیت نسبی دوباره با کیفیت پایین همراه گردید و به سمت کشورهای دیگر آسیایی مانند هند، هنگ کنگ، کره و در این اواخر به طور قابل ملاحظه ای به سوی چین متمایل شده است. با این وجود، روند ادامه دار حمایت از صنایع داخلی در کشورهای دیگر مانع از این شد که این کشورها بتوانند از این مزیت بالقوه صادراتی خود به نحو احسن استفاده کنند.
تولید پارچه های پشمی
پیشرفت های فنی قرن نوزدهم در صنعت تولید پشم (از جمله پارچه های پشمی) به طور کلی از صنعت تولید منسوجات نخی جا ماند. به همین دلیل صنعت پشم رشد انفجاری کمتری را تجربه کرد. بنابراین اندکی قبل از آغاز جنگ جهانی اول، صنایع اصلی بریتانیا در زمینه تولید منسوجات پشمی و پنبه ای به ترتیب 260000 و تقریباً 600000 کارگر استخدام کردند. صنعت پشم بر خلاف صنعت پنبه عمدتاً بر محور اروپا و ایالات متحده استوار بود. در ضمن صادرات پشم تحت سلطه بریتانیا، فرانسه و آلمان قرار داشت. در دوره های زمانی بین سال های 1880 تا 1884 و 1909 تا 1913، ارزش صادرات محصولات پشمی بریتانیا تقریباً یک سوم افزایش پیدا کرد، در حالیکه ارزش صادرات محصولات پشمی آلمان اندکی بیش از 10% بیشتر شد و ارزش صادرات محصولات پشمی فرانسه حدود 40% کاهش پیدا کرد. بنابراین بریتانیا با صادراتی دو برابر صادرات آلمان و سه برابر صادرات فرانسه، پیروز این میدان شد. جایگاه چهارم به اتریش و مجارستان رسید که سهم صادرات آنها از تجارت جهانی پشم تنها 10% سهم بریتانیا از این بازار بود.
پس از جنگ جهانی اول، صادرات پارچه های پشمی و پنبه ای بریتانیا، فرانسه و آلمان به سرعت کاهش پیدا کرد، اما در عوض وابستگی صنعت نساجی به صادرات هم در این کشورها کمتر شد. در این دوره و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، موفقیت در زمینه صادرات پشم از آن ایتالیا بود. این برتری به طور قابل توجهی به صادرات پارچه های مختلط و سبک به جنوب آسیا اختصاص داشت. ایتالیا در سال 1990 به راحتی به صادر کننده برتر پارچه های پشمی بافته شده در جهان تبدیل شد. صادرات ایتالیا از نظر وزنی دو و نیم برابر میزان صادرات کشور دوم در این رده بندی، یعنی آلمان بود. صادرات بریتانیا به سختی به یک پنجم صادرات ایتالیا می رسید. صادرات خاور دور هم همچنان بسیار ناچیز بود. در ضمن حجم صادرات ژاپن به حدود یک دهم حجم صادرات ایتالیا می رسید.
تولید پارچه های لینن و ابریشمی
پیش از مکانیزه شدن صنعت نساجی، تولید پارچه های لینن و ابریشمی بخش اعظم فعالیت های اقتصادی را به خود اختصاص داده بودند. علاوه بر این، کالاهای ابریشمی جز بسیار مهمی از تجارت بین المللی محسوب می شدند. اگر چه تحول فنی در زمینه تولید منسوجات، گامی مثبت در این صنعت به حساب می آمد، اما در نهایت مکانیزاسیون بر روند فرآوری پارچه های ابریشمی و لیننی تاثیر گذاشت. در واقع اثر طولانی مدت مکانیزاسیون صنعت نساجی دلیل کاهش عمده این فعالیت ها بود. در نیمه دوم قرن بیستم، بخش هایی از صنعت تولید پارچه های لیننی و ابریشمی که در زمینه تولید پارچه های با کیفیت پایین و متوسط فعالیت می کردند، اساساً منقرض شدند. آنچه باقی ماند، تولید محصولات تخصصی و با کیفیت بود.
این دو بخش صنعت نساجی به دلایل روند مکانیزاسیون کندتر و ناقص تر، و همچنین به علت پروسه انعطاف ناپذیر تهیه نخ لینن (الیاف کتان فرآوری شده) و نخ ابریشم، کاملاً ضعیف گردیدند. در قرن نوزدهم، نسبت قیمت لینن به پنبه مشابه نسبت قیمت آنها در قرن هجدهم بود، اما روند تولید پنبه بسیار سریع تر انجام می گرفت. در بسیاری از موارد، استفاده از پارچه نخی به دلیل روند ارزانتر تولید آن در اولویت بود.
مخصوصاً ابریشم از توسعه الیاف جدید، آسیب فراوانی دید. پیدایش پارچه های حریرنمای براق ابتداً به واسطه تولید ریون (ابریشم مصنوعی) و بعدها در زمان جنگ جهانی دوم به دلیل ساخت نایلون ادامه پیدا کرد. امروزه جوراب های زنانه ابریشم واقعی بسیار نادر هستند و فقط مشاغلی خرد که در زمینه محصولات تخصصی ابریشمی و گران قیمت فعالیت می کنند، باقی مانده اند. در سال 1990، الیاف لینن 2% و الیاف ابریشم تنها 0.2% وزن تولید الیاف را در جهان تشکیل می دادند.
الیاف ساخته دست بشر (مصنوعی)
رشد چشمگیر تولید الیاف ساخته دست بشر، تحول اساسی را در صنعت نساجی قرن بیستم شکل داد. تا سال 1990، حدود 45% از وزن الیاف تولیدی در جهان شامل الیاف مصنوعی بود. اگر این الیاف مصنوعی وجود نداشتند، الیاف طبیعی بسیار گرانتر می شدند و تولید کلی الیاف هم به میزان قابل توجهی کمتر می گردید. بنابراین اگر صنعت نساجی به معنای فرآوری الیاف و تبدیل آنها به لباس، جوراب و مواد صنعتی (مثل لاستیک ماشین) تعریف گردید، پس بدون شک الیاف ساخته دست بشر باعث افزایش تقاضا برای این صنعت می شوند. اما به هر حال تاثیر الیاف مصنوعی بر روی شاخه های مختلف این صنعت، با طرح سوالات مفهومی بسیار پیچیده ای همراه است. زمانیکه الیاف مصنوعی ساخته شدند تا شبیه الیاف طبیعی باشند و یا به گونه ای فرآوری شدند که بتوانند جای الیاف طبیعی را بگیرند، معمولاً به خاطر صنعت «پشم» یا «پنبه» اعتبار پیدا کردند. اما هیچ کس جوراب های نایلونی را جز صنعت «ابریشم» به حساب نمی آورد.
احتمالاً الیاف ساخته دست بشر با از بین بردن مزیت جزئی موجود در ورای منابع الیاف طبیعی، صنعت نساجی را بی قید و بندتر کرده باشند. مزیت نسبی در فرآوری که گاهاً با حمایت های قابل توجهی از طرف دولت ها کامل می شود، موقعیت امروزی صنعت نساجی جهان را دیکته می کند.