فرشینه یا پرده های منقش
Tapestry
پرده های نقش دار (فرشینه)، که با پارچه تزئینی بافته شده است، طراحی آن در دوره بافندگی انجام میشود. به طور کلی، این نام برای هر نوع پارچه سنگین، دستباف، بافته شده، یا حتی گلدوزی شده، برای پوشش مبلمان، دیوارها، کف یا برای دکوراسیون و پوشاک مورد استفاده قرار گرفته است. با این حال، از قرن ۱۸ و ۱۹، تعریف قالیچه به منسوجات سنگین، برگشت پذیر، الگو یا تصویر دستباف محدود شد که معمولا به شکل پرده یا اثاثیه و لوازم داخلی می باشند. پارچه های نقش دار به طور سنتی یک هنر تجملی است که تنها توسط ثروتمندان استفاده می شود و حتی در قرن بیست و یکم، پرده های دستباف بزرگ برای کسانی که درآمد متوسط دارند بیش از حد گران است.
پارچه های نقاشی شده معمولا به عنوان تک پنجره یا مجموعه طراحی می شوند. یک مجموعه از صفحات انفرادی مربوط به موضوع، سبک، و ساخت بوده و با هم نصب می شوند. تعداد قطعات در یک مجموعه با توجه به ابعاد دیوارها تغییر می کند. طراحی مجموعه ها بصورت یکسان، به خصوص در اروپا از قرون وسطی تا قرن نوزدهم، معمول بود. مجموعه های قرن ۱۷، زندگی لویی چهاردهم که توسط نقاش شاه چارلز لوبرن طراحی شده بود، شامل ۱۴ فرشینه و دو تابلو مکمل بود. تعداد قطعات در مجموعه های قرن بیستم به طور قابل توجهی کوچک تر شدند. پلی نسیا (Polynesia) که توسط نقاش مدرن فرانسوی هنری ماتیسه طراحی شده است، به عنوان مثال، تنها دو قطعه دارد، و مون سن میشل، که از یک داستان مصور توسط حکاک و مجسمه ساز معاصر هنری جورج آدام بافته شده، یک نقاشی سه لته (سه پانل) است. تا قرن نوزدهم، اغلب در اروپا فرشینه ها برای “اتاق” به جای پانل منفرد، سفارش داده می شد. یک “اتاق” نه تنها شامل پرده های دیواری، بلکه پارچه های منقش برای مبلمان یا لوازم داخلی، کوسن ها و سایبان تخت خواب و اقلام دیگر بود. با این حال، بیشتر پارچه های نقاشی شده غربی به عنوان یک نوع دکوراسیون بنای یاد بود برای سطوح بزرگ معماری به کار گرفته شده اند، هر چند در قرن ۱۸، فرشینه ها به طور مکرر در کارهای چوبی استفاده می شدند.
در غرب، قالی به طور سنتی یک هنر جمعی است که استعداد های نقاش یا طراح را با صنایع نساجی ترکیب می کند. اولین فرشینه های اروپایی، که در قرون وسطی ساخته شده اند، توسط بافندگان بافته شدند که بسیاری از نبوغ خود را در پیروی از طرح های مصور داستانی و یا طرح هنرمندان جهت طراحی به کار بردند.
با آنکه نقاش از نزدیک از دستور و الگو پیروی می کرد، بافنده برای خروج از آن ها درنگ نمی کرد و مهارت های خود و شخصیت هنری خود را به اثبات می رساند. در دوره رنسانس، فرشینه ها به شکل فزاینده ای از نقاشی ها بافته می شد، و بافنده دیگر به عنوان همکار نقاش در نظر گرفته نمی شد، بلکه یک مقلد می شد. در فرانسه قرون وسطی و بلژیک، و هم اکنون، کار نقاش از طریق واسطه بافنده به اجرا درمی آمد. پارچه های منقش که مستقیما توسط نقاش بافته می شد، یک استثنا بود، و تقریبا منحصر به کار بانوان بود.
مواد اولیه
پشم یکی از موادی است که به طور گسترده برای بافته شدن به کار می رود، یا مجموعه ای موازی از نخ ها که از طول در پارچه منقش به کار می روند. نخ های پهن ، پشته یا پر کننده، که در زوایای راست بالا و زیر رشته های باریک عبور می کنند، که بطور کامل آنها را پوشش می دهند، به طور عمده از پشم هستند. از مزایای پشم در بافتن فرشینه، در دسترس بودن آن ، کارآیی ، دوام و این واقعیت است که می تواند به راحتی رنگ شود تا طیف وسیعی از رنگ ها را به دست آورد. پشم اغلب در ترکیب با پارچه های کتانی، ابریشمی و یا نخی برای پشته به کار می رود. این مواد ممکن است تنوع و کنتراست بیشتری داشته باشند و بهتر از پشم هستند تا به جزئیات بافی یا به ایجاد افکت های ظریف بپردازند. در فرشینه های اروپایی، از ابریشم های رنگی سبک برای ایجاد جلوه های تصویری از درجه بندی رنگ و سکون مکانی، استفاده می شد. درخشندگی نخ ابریشم اغلب برای هایلایت ها و یا یک جلوه درخشان در تقابل با نخ های پشمی کدر و تیره مورد استفاده قرار می گرفت. در قرن ۱۸، ابریشم اروپایی به طور روز افزونی مورد استفاده قرار می گرفت، به خصوص در کارخانه بووه در فرانسه، تا به تاثیرات ظریف تونال دست یابد. بیشتر پارچه های منقش چینی و ژاپنی توسط نخ ابریشمی پیچیده و بافته شده اند. پارچه های منقش ابریشمی خالص نیز در قرون وسطی توسط بیزانسی ها و بخش هایی از خاورمیانه بافته می شدند. در مصر باستان، چون قبطیان، مسیحیان مصری، و اروپای قرون وسطی گاهی از پارچه های کتانی برای ریسمان استفاده می کردند. پنبه و پشم در پارچه های منقش پیش از کلمبیا پرو و همچنین برخی از فرشینه هایی که در قرون وسطی در جهان اسلام بافته شده بودند، به کار رفته بود. از قرن چهاردهم، بافندگان اروپایی از نخ های طلا و نقره به همراه پشم و ابریشم برای به دست آوردن یک اثر باشکوه استفاده کرده اند. این نخ ها از رشته های نقره ای ساده یا طلا که در پیچی همراه با نخ ابریشم قرار داشتند، تولید شده بودند.
تکنیک های بافت
فرشینه پیش از هر چیز یک تکنیک و روش است. این پارچه با اشکال دیگری از روش های بافندگی الگوی متفاوتی دارد که در آن هیچ یک از رشته های پود به جز در طراحی تصادفی، در پهنای کل شبکه پارچه دوخته نمی شوند. هر واحد الگو یا پس زمینه با یک پود یا رشته از رنگ مورد نیاز بافته شده ، که تنها در بخش عقب و جلو قرار داده می شود که در آن رنگ طراحی یا حاشیه ظاهر می شود. همانند بافندگی پارچه ساده، نخ های ابریشمی به طور متناوب از میان رشته های باریک عبور می کنند و در بازگشت به جایی که قبل از اتمام آن و بالعکس در آن قرار دارند، حرکت می کنند. هر مسیر یک انتخاب نامیده می شود، و هنگام اتمام کار توسط وسایل مختلف (سوراخ کن، نی، نگهدارنده چوبی، شانه یا انگشت دانه های دندانه دار در ژاپن) با دقت به هم متصل می شوند. نخ های پود آنقدر به هم تنیده می شوند که تارها را به طور کامل پنهان می کنند. تار های تنیده شده، تنها به اندازه یک لبه موازی باریک یا کمتر ، با توجه به ضخامت یا نرمی پارچه، ظاهر می شوند.
پود، ضخامت پارچه های منقش را تحت تاثیر قرار می دهد. در اروپا، در طول قرون وسطی، ضخامت پارچه فرشینه پشمی در اینگونه کارها به اندازه ۱۴ تا ۱۲ نخ در حدود ۱۰ تا ۱۲ اینچ (۵ تا سانتیمتر) بود. در قرن ۱۶ میلادی، پارچه های منقش به تدریج به پرده های ظریف زیبایی تبدیل شدند که بیشتر به تقلید از نقاشی شباهت داشت. کارخانه فرشینه های فرانسه در پاریس معروف به گوبلینس که به دلیل نظم و تمیزی پرده های تولید شده شناخته شده است، در قرن 17 از 15 تا 18 نخ در هر اینچ (6 تا 7 در سانتی متر) و 18 تا 20 نخ در هر اینچ (7 تا 8 در سانتیمتر) در قرن 18، از پود ها استفاده می کرد. یک کارخانه سلطنتی دیگر از فرانسه در شهر بووه با ۲۵ یا حتی ۴۰ نخ در هر اینچ (۱۰ تا ۱۶ درصد) در قرن ۱۹ به تولید پارچه های منقش مشغول بود. این رشته های بسیار ظریف، ظاهر پارچه را بسیار صاف و منظم می کنند، و در واقع تقلیدی از بوم نقاشی هستند. مقدار رنگدانه های فرشینه قرن بیستم همسان با پارچه های منقش در قرن چهاردهم و پانزدهم مورد استفاده قرار می گرفت، است. برای مثال، کارخانه گوبلینس از ۱۲ یا ۱۵ نخ در هر اینچ (۵ یا ۶ درصد) استفاده کرده است.
در بسیاری از پرده های منقش قرن بیستم، یک رنگ دانه بهتر با اثرات یک بافت سنگین تر در تضاد بود. البته رنگدانه های پرده های ابریشمی خیلی بهتر از آنهایی است که از پشم ساخته شده بودند. برای تولید فرشینه های ابریشمی در چین ۶۰ تار نخ در هر اینچ (حدود ۲۴ درصد) وجود داشت.
در جایی که حاشیه پود یک ناحیه رنگی صاف و موازی با تار باشد، یک نوع شکاف یا رله هایی را تشکیل می دهد که ممکن است به هر یک از پنج روش مختلف تصحیح شود. اول، ممکن است به سادگی باز بماند، مانند پرده های ابریشم چینی، که به همین دلیل kesi (ابریشم برش داده شده) نامیده می شوند. دوم، ممکن است در دستگاه بافندگی باز بماند، اما پس از آن، مانند فرشینه های اروپایی قرن ۱۴ تا ۱۷ و همچنین در برخی از انواع دیگر، دوخته شود. سوم، بافنده ممکن است لبه های حاشیه را به هم نزدیک کرده و آن ها را از یک طرف به طرف دیگر به هم تابیده و وصل می کند. در این روش از “شانه” یا ” وسیله دندانه دار” برای دوختن متناوب لبه حاشیه ها و یا پیچیدن آنها از یک طرف به طرف دیگری استفاده می شود. لبه دوزی به این روش دارای معایب دوگانه می باشد که شامل: سنگین تر شدن پارچه در نقطه اتصال و سیاه و مات شدن طرح در حاشیه می شود. بافندگان ایرانی قرن ۱۶، یک روش موفق را در فرشینه های ابریشمی توسعه دادند که به موجب آن یک طرح کلی سیاه بر روی دو حاشیه – یکی از هر کدام از مناطق رنگی مجاور- به طور موثر حاشیه رنگی را در بین بافت پنهان کرده و تصویر روشنی از آن ایجاد می کند. همان وسیله در زمان کلمبیای پیشین در پرو یافت شده است.
چهارمین روش – به هم پیچیدن- در قرن ۱۸ میلادی در کارخانه گوبلینس آغاز شد. در اینجا پود ها از بخش های رنگی از طریق یکدیگر بین دو تار که به ترتیب، در حاشیه هر رنگ قرار می گیرند، به هم پیچیده و وصل می شوند. این روش یک سطح پیوسته از وزن را تولید می کند که توسط بافندگان فرانسوی به آن ارزش داده شده بود، زیرا اثر به دست آمده بیشتر از یک نقاشی تاثیر گذار بود.
نوع متفاوتی از این تکنیک های بافندگی زمانی حاصل می شود که بین هر دو ردیف یک پود وجود دارد که عرض کامل پرده منقش را در بر می گیرد و در نتیجه پارچه را محکم می کند. این تکنیک، اگر به درستی طبقه بندی شود، بافندگی زربفت نامیده می شود، اما اصل این است که پارچه های منقش، با پارچه زبرتر درج می شوند. به ندرت از این تکنیک در قرن های هفتم و هشتم، در شرق ایران در قرن دهم و پیش از “کلمبیا پرو” به کار گرفته شده.
به جای روش پارچه ای ساده که معمولا در ساختن فرشینه ها به کار می رود، یک تکنیک بافت جناقی می تواند مورد استفاده قرار گیرد. در این نوع بافت، پود روی بیش از دو یا چند تار قرار می گیرند، سپس زیر یک یا چند تار بافته می شوند، با این تغییر همیشه یکی به سمت راست یا چپ حرکت می کند در نتیجه یک نوار مورب به دست می آید. تا آنجا که می توان گفت این تکنیک ابتدا در ایران قرون وسطی و از قرن هفدهم به بعد در استان های خراسان و کرمان برای تولید روسری از پشم و موی بز استفاده می شد. همچنین برای بافتن شال معروف کشمیر به همراه بسیاری از صنایع دستی دیگر، احتمالا این روش در سده ۱۶ میلادی از ایران وارد شد. در پرده های اروپای معاصر، این تکنیک معمولا بافندگی عجیب و غریب نامیده می شود و گاهی در ساخت برخی از پرده های انتزاعی در اواخر قرن بیستم مورد استفاده قرار می گیرد.
فرشینه های اروپایی ممکن است در یک دستگاه بافندگی عمودی (پیچیدگی- بالا، یا haute – lisse در فرانسه) و یا یک دستگاه بافندگی افقی (پیچیدگی-پایین، یا basse-lisse ) بافته شوند. در اوایل، نساجی با پیچیدگی بالای پود ها به یک میله در بالا متصل می شدند، و گروهی از رشته های پود در پایین وصل و گره زده می شدند. بافنده در طول بافندگی پود ها را به سمت بالا (به عنوان مثال، هل دادن) در هر حرکت رو به بالا می کشید. این نوع پیچ و تاب های زیاد در گلدان های یونان باستان به تصویر کشیده است. بعد ها، یک قاب عمودی که دارای میله سنگین بلندی است و یک غلتک افقی در بالا و پایین دارد جهت کشیدن پود ها مورد استفاده قرار گرفت. هر پود از یک حلقه و پیچ سیم (lisse) عبور می کند، و حلقه های اطراف پود که متناظر با اعداد فرد هستند به یک استوانه باریک گره می شوند؛ آن هایی که متصل به شماره زوج هستند، به یک سیلندر دیگر گره شده اند. هر دو استوانه بالاتر از بافنده هستند اما در دسترس قرار دارند تا او بتواند دانه های اول را با فشار دادن به جلو، سپس بار دیگر مجموعه ای از پود ها (یعنی انبار) را برای عبور ماسوره (قرقره) پشت سر آن ها قرار دهد. ماسوره (دوک نخ ریسی) یک سیلندر کوتاه، سوراخ دار و باریک از چوب صیقلی است که با آن به الیاف پود زخمه می زنند.
از طرف دیگر، دستگاه بافندگی با پیچ و تاب پایین، غلتک ها را در سطح ارتفاع یک میز قرار می دهد، به طوری که پود های کشیده شده در بین غلتک ها حالت افقی داشته باشد. پود ها جهت آزاد بودن دستان بافنده به دو تخته باریک یا میله متصل می گردند که هر کدام از آنها با یک رکاب متصل می شوند تا بافنده به وسیله پا یک در میان با جا به جا کردن نخ های زوج و فرد یک مسیر حرکت برای ماسوره، یا ماکو در دستگاه بافندگی با پیچ و تاب پایین، را شکل دهد. استوانه ها در هر دو مورد به منظور جمع کردن بخش کامل و باز کردن طول بیشتر پود های بافته نشده بکار می روند، به طوری که همیشه بخش در حال بافت محکم و در حالت مناسب با بافنده باشد. در هر دو نوع بافندگی، بافنده از قسمت پشت کار فرشینه را انجام میدهد، یعنی، او روی سمت نادرست پارچه کار می کند. با این حال، او یک آینه دستی دارد که توسط پود های بافته نشده نگهداری می شود تا سمت راست بخشی که روی آن کار می کند را منعکس می کنند. در حالی که بافنده پر پیچ و تاب می تواند کار خود را مستقیما با قدم زدن در سمت دیگر دستگاه بافندگی ببیند، کارگر پیچیدگی پایین باید چارچوب خود را کج کند.
از این دو تکنیک معمولا در تکنیک کم پیچ و تاب استفاده می شود. از کارگاه های بزرگ اروپایی، تنها گوبلینس، به طور سنتی از دستگاه بافندگی دستی با پیچ و تاب بالا استفاده می کند. بسیاری از بافندگان می توانند به طور همزمان بر روی هر دو نوع دستگاه بافندگی کار کنند. با توجه به پیچیدگی طراحی و یا ضخامت پارچه منقش، یک بافنده با قرن ۲۰ در گوبلینس می تواند ۳۲ تا ۷۵ فوت مربع (۳ تا ۷ متر مربع) در سال فرشینه تولید کند.
در فرشینه داستان های مصور غربی قرون وسطایی، یا نقاشی تدارکاتی، معمولا روی بوم که به اندازه پرده بافته شده بود، نقاشی شده و رنگ آمیزی می گردید. در پایان قرن پانزدهم، احتمالا بافنده به طور مستقیم از یک مدل، مانند نقاشی، بافت را انجام می داد و به تبع آن نه الگوی نمودار ، بلکه كار تمام شده اولیه نقاش را تقلید می كرد. در آغاز قرن هفدهم یک تمایز روشن بین مدل و نقاشی های نمایشی به وجود آمد. این مدل مرجع اصلی بود که داستان بر اساس آن بنا شده بود. داستان های نمایشی به سرعت و به راحتی مورد استفاده قرار می گرفتند و اغلب کپی می شدند.
بیشتر از یک پرده نقاشی شده می تواند از یک داستان مصور بافته شود. برای نمونه، در کارخانه گوبلینس پرده منقش “Indies” قرن هجدهم ، هشت بار، با اصلاح و کمی تغییر به وسیله نقاش فقید فرانسوا دسپورتز ( ۱۶۶۱ – ۱۷۴۳) بافته شده بود؛ این داستان های مصور چندین بار در قرن ۱۸ بافته شدند.
حاشیه داستان مصور هر بار که سفارش داده می شوند، دوباره طراحی می شدند، چرا که هر مشتری دارای نظر خاصی در نمادها و یا ترجیحات برای نقش و نگار های تزئینی بود. حاشیه ها غالباً توسط هنرمندی متفاوت از کسی که داستان را برای روایت اصلی یا تصویر اصلی تهیه می کرد، طراحی می شد. با این حال، به عنوان یک عنصر طراحی فرشینه، حاشیه ها و قاب ها از قرن ۱۶ تا نوزدهم برای قالیچه های نقاشی شده اروپا مهم بودند. این وسیله به ندرت پیش از قرن ۱۶ یا بعد از نوزدهم استفاده می شد، تا حد زیادی به این دلیل که مفهوم پرده به عنوان تولید مجدد یا جانشین برای یک نقاشی در آن چهار قرن محبوب بود.
یک داستان نمایشی رنگ آمیزی شده به طور کامل زمان زیادی از نقاش را می گیرد و کاری کسل کننده است. در اوایل قرن بیستم راه حل های دیگری اتخاذ شد. این نقاشی مصور می تواند بزرگ نمایی از یک مدل کاملا رنگ آمیزی و یا، ساده تر، یک نقاشی با نمودار شماره گذاری شده باشد. نوع دوم این تصاویر توسط طراح برجسته فرانسوی جین لورکات در طول جنگ جهانی دوم ساخته شد. در این روش هر عدد مطابق با یک رنگ است و هر تصویر طیف وسیعی از رنگ ها را در خود دارد. این رنگ ها در بزرگ نمایی عکس نشان داده نمی شوند، اما بافنده مدل رنگی کوچک ارائه شده توسط نقاش را ترجیح می دهد و از این طریق می تواند نمونه های پشم را انتخاب كند.
بافنده پر پیچ و تاب، حاشیه و تصویر کامل را که در کنار یا پشت سر او آویزان است را دارد. کارگر وسیله با پیچ و تاب کمتر، تصویر را زیر پود ها قرار داده، بنابراین او از بالا بلافاصله طرح را دنبال می کند. در هر دو مورد، خطوط اصلی با جوهر روی پود ها بعد از نصب کشیده شده، یا به دستگاه بافندگی متصل می شوند. این طرح در کلیه کار های اروپایی قرون وسطی، با زاویه های درست و واضح اجرا می شوند، به گونه ای که در آویزان شدن پایانی، معمولاً به صورت افقی و نه عمودی اجرا می شوند زیرا آنها روی دستگاه نساجی در حال چرخش می باشند. اگرچه در برخی قطعات پود ها به صورت عمودی اجرا می شوند، اما از لحاظ زیبایی شناسی برای پرده های کششی به صورت افقی بیشتر جلوه و نما دارند، زیرا نوار های پود تمایل به ایجاد بافت کم و بیش تقویت شده توسط سایه های خطی دارند که در صورت عمودی، طراحی را خراب می کند اما اگر به صورت افقی باشد به آن یکپارچگی زیبایی می دهند. با این حال، عملاً، تارهای افقی نامطلوب می باشند، زیرا شکاف های افقی ساخته شده در بافندگی به دلیل وزن آویزان و سنگین، سریعتر از شکاف های عمودی از دستگاه و همچنین فرشینه جدا می شوند.
تاریخچه فرشینه
دنیای باستان
نمونه های موجود از پارچه های منقش از دنیای باستان به قدری مندرس و ناقص هستند که دسترسی به منشا هنری آن ها را سخت کرده است. اولین فرشینه که بر روی لنین است به وسیله مصریان باستان بین سال ۱۴۸۳ و ۱۴۱۱ قبل از میلاد مسیح بافته شده. به دلیل آب و هوای خشک کویر مصر، سه تکه فرشینه در آرامگاه توتموس چهارم یافت شدند. دو قطعه از این قطعات زندگینامه فرعون های مصر را به خود اختصاص داده اند و سومی یک سری از حروف تصویری است. در مقبره توتنخامون ( مرگ: ۱۳۲۳ قبل از میلاد مسیح)، یک ردا و دستکش که توسط تکنیک فرشینه بافته شده است نیز پیدا شد.
هر چند که هیچ گونه مثالی باقی نمانده، اما نویسندگان عهد عتیق به اتفاق آرا شکوه مقبره های بابلی و آشوری را تایید می کنند. برخی دانشمندان گمانه زنی کرده اند که مصریان باستان هنر پارچه های منقش را از مردم باستانی بین النهرین یاد گرفته اند. در طی این مدت، هنگامی که معدود قطعات پارچه های منقش مصر ساخته شدند، ایده های بین النهرین، فنون، و شاید، صنعتگران به مصر وارد می شدند. این دانشمندان گمان می کنند که، از آنجا که بافندگی فرشینه در مصر بار دیگر تا قرن چهارم رخ نداده است، این احتمال وجود دارد که این صنعت بومی نباشد.
بافندگی فرشینه در اوایل هزاره یکم میلادی در غرب آسیا به رشد خود ادامه داد. قطعاتی از پرده های پشمی نقاشی شده که مربوط به قرن چهارم یا سوم قبل از میلاد بودند در قبرستان های اوکراین در نزدیکی کرچ در شبه جزیره کریمه یافت شده اند. نقوش زینتی این قطعات از سبک هلنیستی گسترده است که به ویژه در آن زمان در هنر سوریه رواج داشته است. قطعه دیگری که نشان دهنده ارتباطات نزدیک بین سوریه می باشد، یک تکه پارچه ابریشم فرشینه با قدمت ۲۰۰ تا ۵۰۰ سال بعد در چین، در لوگان در منطقه خودمختار اویگور ژین جیانگ یافت شده است. قطعات دیگر در سوریه در محل های باستان شناسی پالمیرا و دورا-اوروپوس کشف گردیده اند. اگر شرایط آب و هوایی برای نگهداری نساجی در خاورمیانه مطلوب تر بود، می توان نظریه پردازی کرد که سوریه مرکز بزرگی از پارچه بافی منقش به خصوص در آغاز دوران مسیحیت بوده است.
در ادبیات یونان باستان و روم توصیف بافت فرشینه دیده می شود. در ادیسه هومر (قرن 8 قبل از میلاد) پنه لوپه را توصیف می کند که روی یک پرده نقاشی هر شب برای تحمل دوری ادیسه، کار می کند. شاعر رومی اووید (۴۳ bce – ۱۷ ce) در مسخ توضیح می دهد که فرشینه به وسیله مینروا و آراکن در رقابت اسطوره ای بافندگی آن ها به کار می رود. در دوره امپراتوری، رومیان ظاهرا تعداد قابل توجهی از فرشینه ها را، که در ساختمان های عمومی خود و همچنین در خانه های ثروتمندان به کار می رفتند، وارد می کردند. از آنجا که عبارات لاتین مربوط به فرشینه و بافندگی در اصل یونانی هستند، به طور کلی تصور می شود که هنر پارچه بافی منقش توسط یونانی ها به رومیان آموزش داده شده است.
آسیای شرقی
فرشینه به نام kesi (ابریشم برش داده شده) مدتها است که در چین تولید می شود و به طور سنتی کاملاً از ابریشم بافته می شود. فرشینه های چینی از لحاظ بافتی بسیار ظریف و از نظر وزن سبک هستند. بافت به طور کامل از هر دو طرف انجام شده و به پایان می رسد به طوری که فرشینه ها دورو هستند. پود ها در ارتباط با الگو عمودی هستند به جای افقی که در بافت اروپایی قرار دارند. در بعضی مواقع، بافنده از رشته های فلزی برای جلوه بیشتر یا در طرح خود از نقاشی برجسته استفاده می کند، با این حال این کار یک مدل قابل ستایش در نظر گرفته نمی شود.
بسیاری از kesi مانند دونگ فانگ شو، “Stealing the Peaches of Longevity”، در واقع مقلد تابلو های نقاشی بوده و بر روی طومارها یا آلبوم ها به همان شکل که طرح را کپی می کردند، فرشینه را می بافند. فرشینه ها برای پوشاندن سطوح دیوار بزرگ، مانند kesi در طرح (7فوت 3 اینچ 5 فوت 9 اینچ ؛ 2.2 در 1.75 متر) “Fenghuang in a Rock Garden” (اواخر دوره مینگ)، معمولا در رنگ روشن تر، سنگین تر در بافت، و اغلب با نخ های فلزی بافته می شدند. پارچه های منقش همچنین برای تزیین مبلمان و پوشاک به کار می رفت.
اولین نمونه های بازمانده از تاریخچه kesi از دوره سلسله تانگ (Arc – ۹۰۷ ce) می باشد. بقایای قرن هشتم در دهکده بیابانی در اطراف تورفان در منطقه خود مختار جین جیانگ چین، و در اواخر تانگ در غار های ماکائو در نزدیکی شهر دون هوانگ در گانسو یافت شده است. تصور می شود که این بافندگی ها احتمالا معرف توسعه کامل تر دوره تانگ نیستند زیرا تنها الگو های تکراری ساده گل ها، تاک ها، اردک، شیر و غیره را نشان می دهند و در مناطق نسبتا دور از آسیای میانه در امتداد مسیر جاده ابریشم پیدا شده اند. در مقایسه، kesi قرن هشتم که در دره تایما، معبدی در نزدیکی نارا در ژاپن آویزان است، دارای طرح پیچیده تری می باشد. بر پایه داستان سلسله تانگ، کشیش شاندو، این ۴۳ متر مربع (۴ متر مربع) قدیمی ترین پرده دیواری کامل چینی است.
در طول سلسله سانگ (۹۶۰ – ۹۶۰) خانواده سلطنتی نقاشی کشیدن و حمایت از هنر فرشینه را ترغیب و تشویق می کردند. یک مرکز مهم بافندگی در دینگژو در استان هبی قرار داشت. در سلسله یوآن (۱۲۰۶ – ۱۳۶۸) یک کارخانه دولتی برای بافت kesi در هانگژو در استان ژجیانگ تاسیس شد. هانگ ژو که توسط طرح های تزئینی غنی ساخته شده بود، اغلب با نخ های طلا و نقره بافته می شد. نمونه های بافت شده از فرشینه دوره مینگ (۱۳۶۸ تا ۱۶۴۴) نادر و نفیس هستند. kesi در طول حکومت امپراطور بزرگ مان چو (همچنین به آن Xuanye نیز گفته می شود ؛ 1722-1661) بهترین فرشینه های موجود در دوران سلسله کینگ (۱۶۴۴ تا ۱۹۱۱ – ۱۲) هستند. آن ها به خاطر رنگ آمیزی ظریف و استفاده از مضامین فلسفی و مذهبی متمایز هستند. بعد از آن، kesi به وفور به حیات خود ادامه داد و باعث کاهش قابل توجهی در تصمیمات قدیمی هنری و فنی شدند. این امر به ویژه در کاربرد مکرر نقاشی برای جزئیات طراحی عالی در قرن ۱۹ ام مشهود است.
تکنیک فرشینه در اواخر پانزدهم یا اوایل قرن شانزدهم میلادی از چین به ژاپن طی دوره موروماچی (Ashikaga) (1515-1338) سفر کرد. پرده نقاشی ژاپنی به نام tsuzure – nishiki (پرده رنگارنگ) بیشتر از فرشینه چینی در سطح دارای برجستگی است. این کار از طریق استفاده از رشته های ضخیم پنبه که پوشیده از ابریشم، طلا و یا رشته های نقره ای است، حاصل می شود.
در دوره بزرگ تولید پارچه زربفت، تولید tsuzure در دوره توکوگاوا (Edo) (1603-1867)، به ویژه در اوایل قرن هفدهم و در کل قرن ۱۸، شکوفا شد. این فرشینه های رنگارنگ اصولا برای تزیین لباس و برای بستن هدایایی مورد استفاده قرار می گرفتند؛ در موارد نادری به عنوان پرده های دیوار نیز به کار می رفتند. با اینکه صنعت فرش در قرن ۱۹ با کیفیت رو به رو شد، اما در قرن بیستم احیا شد. پرده های دیوار و پرده های تئاتر در کارخانه های نساجی اوساکا و کیوتو توسط تکنیک های سنتی فرشینه ژاپنی و اروپایی بافته می شدند.
تاریخ هنر در کره مبهم مانده است. با این حال، قالی های پشمی نسبتا خشن با نقش و نگارهای خاص هنوز در آنجا تولید می شوند.
قاره آمریکا قبل از کلمبیا
ماهرترین بافندگی در آمریکای پیش از کلمبیا توسط فرهنگ های سرخپوستان آندی در پرو باستان به دست آمد. اعتقاد بر این است که اصالت قالی بافی (فرشینه) در میان این مردم به ابتدای دوران مسیحیت باز می گردد. در قرون ششم و هفتم این تکنیک به عنوان بافندگی تاسیس شد و تعداد زیادی از قطعات این قطعه هنری، به ویژه از قرن هشتم تا ۱۲، جان سالم به در بردند. بیشتر این قالیچه های دیوارکوب در مکان های دفن ساحلی پرو پیدا شده اند، جایی که آب و هوای بیابانی خشک از زوال آن ها جلوگیری می کند. مردگان در لباس هایی دفن شده اند که برخی از تکنیک های پیچیده و ماهرانه بافندگی و سوزن دوزی را در هر فرهنگی نشان می دهند. بافندگی فرشینه عمدتا برای ساخت تزئینات پوشاک مورد استفاده قرار می گرفت که معمولا کل پارچه پوشاک را تامین می کرد. پارچه های منقش در نوار های باریک برای زینت دادن به لبه های لباس، و همچنین در تمام سطح پانل کوزما، که مثل پیراهن پانچو هندی بود، استفاده می شدند. بخش هایی از پرده های دیواری نقاشی شده نیز جان سالم به در برده اند.
با توجه به نوشته های مورخان اسپانیایی و صحنه هایی که بر روی سفالگری باستانی پرو نقاشی شده، عموما بافندگی توسط زنان انجام می شد که مهارت دستی آن ها برای استفاده از دستگاه بافندگی بالا بود، که هنوز هم توسط صنعتگران هندی مورد استفاده قرار می گیرد. طرز کار آن ها بسیار خوب بود. قطعات پارچه های مشخص با ۱۵۰ تا ۲۵۰ نخ در هر اینچ مربع (۶۰ تا ۱۰۰ درصد در هر سانتیمتر مکعب) یافت شده اند. این نوع فرشینه از پنبه رنگ نشده، یعنی سفید یا قهوه ای هستند. این نخ ها از پشم های لاما ، گواناکو ، آلپاکا یا ویکتوزا بوده و با پنبه جهت بدست آوردن رنگ سفید روشن، تهیه می شده. فرشینه ها معمولا چند رنگ بودند، زیرا طیف رنگ های موجود ساخته شده با رنگ های طبیعی متنوع بودند. تضاد های رنگی به استفاده از رنگ های ظریف و مدرج، به ویژه در دوره اینکا (حدود سیزدهم تا شانزدهم میلادی) ترجیح داده می شد. تمایل به طرح های جسورانه که اغلب شکل های انسانی یا حیوانی و الگوهای هندسی پیچیده داشتند، در این زمان بیشتر بود. طرح های گیاهی نسبتا کمیاب بودند.
پس از فتح اسپانیا، بافندگی از اسپانیا به وسیله افراد سلطنتی به پرو وارد شد و بافندگی فرشینه در زمان استعمار ادامه یافت. بافندگان ماهر اینکا و بعد ها مستیزو، ترکیب عجیبی از تاثیرات اروپایی و سنت های بومی را تکامل بخشیدند. فرشینه نیز ممکن است در دیگر کشور های پیشرفته قبل از کلمبیا دراز آمریکای مرکزی و مکزیک نیز جریان داشته باشد. با این حال، شرایط آب و هوایی برای نساجی مخرب بوده و باعث از بین رفتن این آثار شده است.
قرون وسطی در مصر و خاور نزدیک
بافندگی دستی توسط قبطیان، یا مسیحیان مصری، از قرن سوم تا حدود دوازدهم انجام شد. فرشینه ها نه تنها به خاطر کیفیت هنری و مهارت فنی آن ها، بلکه به این دلیل پلی بین هنر دنیای باستان و هنر قرون وسطی در اروپای غربی بودند، بسیار مورد توجه قرار گرفتند. قطعات از قرن پنجم تا قرن هفتم به طور خاص زیاد است و بیشترین تعداد نمونه ها در قبرستان مصر در مکان های باستان شناسی Akhmim، Antinoe و aqqarah باقی مانده است. در نتیجه تغییر در آداب و رسوم دفن، قرن رومن سازی و پذیرش گسترده مسیحیت در مصر، روش باستانی مومیایی کردن و مراسم مخصوص آن پس از قرن چهارم از بین رفت. مرده ها پس از آن در لباس های روزانه دفن می شدند و یا در آویز ها و فرشینه های دیواری پیچیده می شدند. این لباس ها مزین به بخش هایی از پارچه های منقش، که در پارچه دوخته شده بود یا به کت و عبا وصل می شد، بود. بالش و روپوش و دیگر اثاثیه تزیینی و دکوراسیون ساخته شده از فرشینه نیز برای تزیین کلیسای مسیحیان به کار می رفتند، اما تعداد کمی از این پرده های دیواری باقی مانده اند.
فرشینه های قبطی با تارهای پشمی در روی پود های پارچه ای بافته شده بودند، با این حال تعداد کمی از تارها با ابریشم بافته شده اند. گاهی اوقات از دسته های پنبه ای برای ایجاد رنگ سفید روشن در بافت فرشینه استفاده می شد. در وهله اول در قرن هفتم و شاید نیز قرن هشتم، تزیین فرشینه اغلب با سوزن دوزی و گلدوزی، حاشیه های اطراف کار تکمیل می شد. در یک مدل خاص، که فرشینه واقعی نیست، نقوش برجسته تزیینی خاص مانند پیچش یا سایر حرکات و اشکال هندسی با یک ماسوره آزاد اجرا می شوند که طرح را بدون توجه به پایداری مسیر تارها دنبال می کند.
بسیاری از فرشینه های اولیه قبطی به روش ابریشمی تولید می شدند که در آن نقوش یا طرح در یک رنگ تیره قرار می گرفت؛ معمولاً یک تن بنفش که با ترکیب رنگ با رناس و نیلی به دست می آمد، در میان رنگ زمینه روشن تر قرار می گرفت. پس از قرن 5 ، فرشینه های پلی کروم به طور فزاینده ای رایج شدند.
بسیاری از قالیچه های دیوارکوب توری با طرح های بومی بافته می شدند. نقوشی که تکرار می شدند مربوط به مقبره های باستانی مصر از فرقه اوسیریس بود و در آن ها طرح شراب انگور یا پیچک ها و آنفرای شراب دیده می شد. این نقش و نگارها به دلیل ارتباط آن ها با احیای زندگی پس از مرگ در نظر گرفته می شدند. دیگر سوژه های مورد علاقه، شکارچی اسب، پسر بچه، حیوانات صحرایی (به خصوص شیر و خرگوش)، موجودات اساطیر، اشکال رقص و سبد های میوه ها و گل ها بودند. موضوعات مسیحی در اواخر تاریخ به عنوان الگو در فرشینه ها وجود داشتند و اغلب چهره های قدیسان، ایستاده یا سوار بر اسب، در برابر یک پس زمینه قرمز بود. برخی از داستان های نادر انجیل هستند. برخی از طراحی های قبطی به طرز دیگری کپی شدند، به گونه ای دیگر، از آن پارچه های ابریشمی که از سوریه وارد می شدند.
پس از تهاجم به مصر توسط مسلمانان در سال ۶۴۰، کیفیت فرشینه قبطی رو به وخامت گذاشت، اگرچه این صنعت با تطبیق ذائقه فاتحان به شکوفایی ادامه داد. در دوره Tūlūnid (868-905) فرشینه ها با پشم یا اغلب ابریشم ، گاهی با نخ های فلزی ، در لباسهای کتان سفید یا سبز تیره بافته می شدند. در دوره Fatimid (۹۰۹ – ۱۱۷۱) پارچه های توری ابریشمی به رنگ زرد طلایی و ارغوانی متداول شدند. نقوش دوره اسلامی بافته شده در مصر اغلب در برگیرنده الگو های هندسی هستند که حاوی کتیبه یا پرندگان کوچک، حیوانات و گل ها می باشند. بسیاری از این کتیبه ها صرفا نوشتن را شبیه سازی می کنند، اما بسیاری از آن ها خوانا هستند. با استفاده از عبارات مذهبی یا نام ها و عناوین حاکمان ، برای خطوط کوفی در قطعات قبلی و بعداً خطوط روان زاویه ای خوب را طراحی می کنند.
از قرن ششم تا هشتم ، و بدون شک از آن زمان به بعد، فرشینه های پشمی در سوریه با سبک و سیاق متناسب با پارچه های ابریشمی معاصر با طرح حیوانات یا پرندگان در سبک بندی هرالتیک پرانرژی ، قاب بندی شده در یک صفحه دایره ای و تقریباً همیشه روی زمینه قرمز رنگی، ساخته شده بودند. بعدها در قرن یازدهم تا قرن سیزدهم، پرده های منقش به شدت متمایز از ابریشم و طلا در سوریه تولید شدند که در بر دارنده نقوش بت پرستی از دوران باستان کلاسیک بود.
نمونه های کمتری از فرشینه های ایرانی باقی مانده اند، اما یک قطعه برجسته که اکنون در مجموعه مور در دانشگاه ییل است، در سبک دوره ساسانیان، طرح یک گوزن کوهی است. یک قطعه منفرد از دوره سلجوقی (قرن یازدهم) ادامه استفاده از تکنیک فرشینه را نشان می دهد که در قرن ۱۶ مجددا ادامه یافته (نمونه های میانی که ظاهرا همگی نابود شده اند). در این میان گویا برای فرش ها از نخ ابریشم و نخ فلزی استفاده می شده که تنها سه مورد از آن ها موجود هستند (همچنین در مجموعه مور، نیوهیون، کانکتیکات)، هر چند که برخی دیگر از آثار در مینیاتورهای پارسی نشان داده شده اند. نسل های جدید این فرش ها گلیم یا نوعی پته هستند که به وسیله تکنیک فرشینه بافته شده اند. این فرش ها در کل خاور نزدیک، به ویژه در قفقاز و آسیای صغیر و همچنین در بخش هایی از اروپای شرقی تولید می شوند. گاهی اوقات ابریشم بیشتر از پشم با الگو های هندسی ساده در رنگ های خیره کننده استفاده می شود.
قرون وسطی در اروپای غربی
مدارک زیادی که از ابتدای قرن هشتم به نمایش گذاشته شده اند، پرده های منقش را برای تزیین کلیسا ها و صومعه ها در اروپای غربی توصیف می کنند، اما هیچ نمونه ای باقی نمانده، و ابهام در واژه های مورد استفاده برای اشاره به این پرده ها، امکان استفاده از این تکنیک را غیر ممکن می سازد. اصطلاح “Bayeux Tapestry” در قرن یازدهم که ” فتح انگلیس” را به تصویر می کشد، به عنوان مثال، یک فرشینه نیست و تنها یک قالیچه گلدوزی شده می باشد.
پرده اروپای غربی مانند هنر شیشه های رنگی، تا حد زیادی از آغاز دوره گوتیک در قرن سیزدهم تا قرن بیستم رشد کرد. چند پرده منقش از سبک گوتیک باقی مانده اند. شاید قدیمی ترین پرده دیواری که در اروپا بافته شده بود، برای دسته کر کلیسای سنت گرون در کلن آلمان باشد. عموما تصور می شود که این فرش ۷ رنگ، در اوایل قرن یازدهم در کلن ساخته شده است. طرح مدالیون ها با گاوها و گورگون ها که در نبرد محبوس شده بودند احتمالا از پارچه ابریشم بیزانسی یا سوریه ای اقتباس شده بود. پارچه سنتی گریون از نظر موضوعی زینتی است، اما سری اولیه ای از سه فرشینه بافته شده در Rhineland برای کلیسای جامع Halberstadt روایی یک داستان بودند. این پرده های کتان و پارچه ای از اواخر قرن ۱۲ و اوایل قرن ۱۳ به شدت در نمایش چهره ها، شکل ها و فضا، شماتیک هستند و همه اشکال آن گویا می باشد. فرشینه فرشتگان که بیانگر صحنه هایی از زندگی ابراهیم و سنت میکائیل مقدس بود، و پرده حواریون، که مسیح را با ۱۲ شاگرد خود نشان می داد، هر دو باید بالای جایگاه گروه کر کلیسای جامع آویزان می شدند و بنابراین بلند و باریک بافته شدند. سومین آویز ، بنام Tapestry of Charlemagne در میان چهار فیلسوف دوران باستان ، یک دیوار عمودی است که به آثار تولید شده توسط این صومعه در کویت لیمبورگ در راینلند آلمان در دوره رومانسکی قرن دوازدهم و اوایل سیزدهم آویزان است، مربوط می شود.
تکه هایی از یک پرده منقش با اثری از چهره های انسانی و درختانی که یادآور آویز هایی هستند که در حماسه نورس شرح داده شده اند ، در یک کشتی دفن شده در آزبرگ نروژ در اوایل قرن نهم کشف شدند. یکی از کارهای مهم of رومی یک پرده کامل است که بازمانده اواخر قرن دوازدهم یا اوایل قرن ۱۳ میلادی است و گویا برای کلیسای نروژی Baldishol در منطقه Hedmark ساخته شده است. در اصل یک سری از پرده های پشمی در ۱۲ ماه از سال، تنها پانل های آوریل و می به جا مانده اند. سبک برجسته تصاویر این فرشینه ها کسانی که کلیسای جامع Halberstadt را اداره میکردند، به تصویر کشیده.
قرن چهاردهم
در قرن چهاردهم، سنت فرشینه در اروپای غربی به شدت گسترش پیدا کرد. در آن زمان پیچیده ترین مراکز تولید در پاریس و فلاندرز بودند. تعداد زیادی از فرشینه ها در موجودی این مراکز ثبت شده اند. با افزایش معیار های لوکس بودن زندگی توسط ثروتمندان دوره گوتیک، استفاده از فرشینه ها تغییر کرده و برای استفاده در برای پرده های دیواری مرسوم تا مصرف در اثاثیه و مبلمان خانگی را تحت پوشش قرار داد. با این حال، آثار بازمانده از تولیدات قرن چهاردهم بسیار نادر است و مهم ترین آن ها توسط بافندگان پاریسی به وجود آمد. نمونه بارز هنر آن ها آخرالزمان مشهور Angers است که در سال 1377 برای دوک آنجوا توسط نیکلاس باتایل بافته شد (شکوفا شد: 1414-1300). این مجموعه عظیم شامل هفت پرده بود که ارتفاع هر یک از آن ها حدود ۱۶.۵ متر با ۸۰ فوت در طول (۵.۰۳ تا ۲۴.۳۸ متر) بود. براساس داستان های کشیده شده توسط ژان دو بندول از بروژ (نقاشی شده از سال 1368- 81) ، نقاش رسمی چارلز پنجم، پادشاه فرانسه، تنها ۶۷ صحنه اصلی از 107 صفحه باقی مانده است. سری های دیگر کمی بعد (c.۱۳۸۵) احتمالا در یک کارگاه پاریسی، پرده “نه قهرمان” تولید شده. این مجموعه داستان یک روایت مذهبی نیست، بلکه متن شوالیه ای تاریخ des preux (داستان ۹ قهرمانان “) را تا اوایل قرن چهاردهم به نمایش گذاشت، یا پرستارگاه یا ژانگ د لونژون.
فلاندرز، به ویژه شهر آراس، مرکز بزرگ صنایع پارچه بافی در قرن چهاردهم اروپا بود. فرشینه های تولید شده چنان شهرت بین المللی داشتند که به زبان ایتالیایی (arrazzo) و اسپانیایی (drap de raz) و زبان انگلیسی (arras) از نام این شهر فلاندری گرفته شده بود. زمانی که شهروندان برجسته تصمیم گرفتند تا یک صنعت لوکس برای کاهش بحران اقتصادی ایجاد کنند، به دلیل محبوبیت پارچه از منطقه فلاندری در برابان، این شهر به یک مرکز فرشینه مهم تبدیل شد.
قرن پانزدهم
بزرگترین فرشینه های قرن پانزدهم در شهرهای فلانیش زبان، آراس، تورنه، و بروکسل تولید شد. در نیمه اول قرن، آراس بود که به ویژه تحت حمایت دوک های بورگونی رونق گرفت. دوک فیلیپ نیکو (ه – ۱۴۶۷) ساختمانی به خصوص در شهر، به منظور نگهداری بهتر از فرشینه های خود طراحی و بنا کرده بود. در فاصله میان ۱۴۲۳ و ۱۴۶۷ کم تر از ۵۹ کارگر بافنده در آراس کار می کردند، ولی پس از محاصره فرانسه در سال ۱۴۷۷ تحت فرمان شاه لویی سیزدهم، این صنعت از بین رفت. بعد از تقریباً سال 1530 دیگر هیچ فعالیتی در این زمینه صورت نپذیرفت. در حالی که اهمیت آراس رو به افول گذاشته بود، شهر تورنه و در نهایت بروکسل رشد کردند – فرشینه هایی که در اواخر قرن پانزدهم به محبوب ترین ها تبدیل گشتند. علائم شناسایی محلی تا قرن شانزدهم به طور کلی رواج پیدا نکرد، و روابط مستمر بین مراکز مختلف تولید فرشینه های قرون وسطایی، به خصوص آراس و تورنه، به دشواری تعیین مکانی که پرده ها در آنجا ساخته شده بودند، می افزاید. با وجود اعتبار آراس، مضحک است که تنها یک مجموعه از پرده های منقوش از ۱۴۰۲ با نام واقعی حکاکی شده است. قطعات بزرگی که صحنه هایی از زندگی سنت پیات و سنت الوتریوس را نشان می دادند، در کلیسای شهر تورنه، که برای آنجا سفارش داده شده بود، به جای ماندند. تصویر این پرده ها، مانند بسیاری از پرده های گوتیک، به شدت مربوط به سبک نقاشی در آن زمان بود. نمونه های مهم دیگری از فرشینه های آراس که از آثار کتاب نقاشی مینیاتوری فرانکو – فلاندری و یا نقاشی های روی صفحات چوبی الهام گرفته بودند، عبارت بود از پرده نقاشی “The Annunciation” اوایل قرن ۱۵، که احتمالا پس از یک نقاشی مصور توسط ملکیور برودر لام (فعال 1381 – c. 1409) ، بافته شده بود و Court Scenes، مربوط به Très Riches Heures du duc de Berry Illuminated به دست برادران لیمبورگ (اوایل قرن پانزدهم).
این که آیا یک فرشینه بافت آراس است یا نه معمولا با مقایسه تاریخ سنت پیات و سنت الوتریوس تعیین می شود. یکی از زیباترین آثار عصر قرن چهاردهم از مجموعه ای است در موزه سی وی کو در پادوا، ایتالیا، تصویر Geste Jourdain de Blaye، که داستان یک جوانمرد عاشق قرون وسطایی اقتباس شده از افسانه های عاشقانه “Apollonius of Tire” یونان- روم می باشد.
این هنر دستی، که از اواخر قرن سیزدهم در تورنای به کار رفته بود، چنان شکوفا شد که در سال ۱۳۹۸ مقررات مربوط به تولید اینگونه آثار منتشر شد. این قدیمی ترین آیین شناخته شده ای است که کار دستی بافندگی فرشینه را تنظیم می کند. در میان فرشینه های بازمانده در اواخر قرن پانزدهم که توسط دربار بورگونی سفارش داده شده بودند ، دو مدل فرشینه که تولید شده توسط بافنده و تاجر فرشینه Pasquier Grenier (درگذشت 1493) برای فیلیپ نیکو طراحی شدند، به جای مانده است. یک مجموعه، داستان اسکندر، در سال ۱۴۵۹ خریداری شده و دیگری، نایت سو ان، در سال ۱۴۶۲ به فروش رفت.
بسیاری از محققان نمونه ای از بافتهای تورنای در اواسط قرن پانزدهم تحت تأثیر آراس را مشاهده کرده اند که چهار پرده مشهور The Hunts of Dukes of Devonshire هستند. نمونه هایی از سبک توسعه یافته اواخر گوتیک تورنای ، ترکیبات عمودی جمع و جور از Story of Strong King Clovis (اواسط قرن پانزدهم) و داستان سزار (C.1465-70) است. بسیاری از پرده های بافته شده در تورنای دارای ترسیم های سنگینی هستند و دارای وقاری هستند که در تضاد با طبیعت خیالی فرشینه های آراس هستند. یک حس بی نظیر به وسیله تخیلات بزرگ در فرشینه های بافته شده از این شهر، تورنای، و سطوح وسیعی که پر از تصاویر تشبیهات ادبی اضافی است، در بیننده ایجاد می شود.
تولید کننده پرده از قرن چهاردهم، در قرن پانزدهم بروکسل با آراس و تورنه همکاری داشته. در میانه قرن، بروکسل برای بازسازی بسیار ماهرانه نقاشی های مذهبی طراحی شده به وسیله استادان فلاندری در اواخر گوتیک به سبک واقع گرایانه، مانند پرده “Adoration of Magi”، مورد توجه قرار گرفت. این پانل ها “فرشینه های محراب” نامیده می شدند، زیرا معمولا برای کلیسا ها یا نمازخانه های کوچک در نظر گرفته می شدند، که در آن ها یا به عنوان یک پارچه برای محراب یا آنتی بدیم و یا در پشت محراب به عنوان پوشاننده یا پرده مورد استفاده قرار می گرفتند. پرده های نقاشی به ابعاد نقاشی که تقلید می شد بودند، و به همین جهت بسیار کوچک تر از نقاشی های دیواری آراس و تورنای بودند. ابریشم به طور معمول برای به دست آوردن درجه بیشتری از جزئیات طبیعت گرایانه که برای تولید یک فرشینه ضروری بود، استفاده می شد.
در اواخر قرن ۱۵ و اوایل قرن ۱۶، بروکسل به خاطر تولید ” tapis d’or” یا “فرش طلایی” معروف شد که این به دلیل استفاده فراوان از رشته های طلا معروف بود. مثال هایی از این قبیل: پیروزی مسیح، که در میان عموم مردم که به عنوان پرده مازارین شناخته می شود (حدود 1500 سال) ، نشان دهنده غنای اثر این دوره و منطقه است.
شاید بهترین پرده های سبک اواخر دوره گوتیک، پرده های خیالی که معمولا دارای گل و برگ (“هزار گل”) بودند. یک زمینه قرمز یا آبی تیره پوشیده از گیاهان و جانوران گاه به عنوان سطحی برای شکل های هرالتیک استفاده می شد؛ مانند طرح هایی در اواخر قرن 15 برای پوشش فیلیپ نیکو و یا به عنوان پس زمینه برای صحنه های زندگی اشرافی شوالیه ها در اواخر قرون وسطی و یا فرشینه های “شکار تک شاخ” با “بانو و تک شاخ”. بر سر پیدایش فرشینه های گل و برگ اختلاف نظر وجود دارد، اما گمان می رود که آن ها در کارگاه های فلانتیای در بروکسل و بروژ و به وسیله بافندگان دوره گرد در دره لوار، واقع در فرانسه، بافته شده اند.
بافندگان فلاندری و فرانسوی، که کارگاه های خود را در شهر ها برپا می ساختند، بافندگی و پارچه های منقش را در اوایل قرن پانزدهم به ایتالیا انتقال دادند. با این حال، پیش از قرن شانزدهم، بیشتر فرشینه ها در فرانسه و فلاندر خریداری می شدند. در یک دوره موقت کارگاه هایی که مرتبط به دربار اشراف مختلف ایتالیایی در سینا، برشا، تودی، پروجا، ، مانتوا، اوربینو، مودنا، ژنوا، و فرارا، بودند، تاسیس شدند. تنها یک موضوع مهم، کارگاه نقاشی فلاندری در شهر فرارا بود که در حدود سال ۱۴۴۵، توسط دوک لیونلو داست تاسیس شد ، که نقاش معروف رنسانس فراری را به نام Cosmè Tura (وفات 1430 تا 1430) مأمور نقاشی داستان های مصور برای بافندگانش کرد.
قرن شانزدهم
دو گرایش جدید در قرن ۱۶ پدیدار شدند. نخستین گرایش، که به وسیله جنگ و آزار و اذیت در فلاندر به وجود آمد، به انتشار گسترده آثار هنری و فرشینه فلاندری انجامید. بسیاری از صنعتگران فلاندری در قرن شانزدهم مجبور به پناهندگی شدند. برخی در کنار هم جمع شدند تا زندگی صنعتگران دوره گرد را تجربه کنند، در حالی که سایرین تلاش کردند تا تجارت خود را در خارج از کشور برقرار سازند. بافندگان فلاندری در همه جا به عنوان حامل یک سنت بزرگ مورد استقبال قرار گرفتند. این استادان سیار فروشگاه هایی از انگلستان تا ایتالیا دایر کردند. دومین گرایش جدید در ایتالیا متولد شد و وابستگی رنسانس ایتالیا به هنر نقاشی را منعکس کرد. این گام سرنوشت ساز، که نشان دهنده وابستگی هنر فرشینه به نقاشی بیش از ۴۰۰ سال بود، هنگامی انجام شد که پاپ لئو ایکس به بافنده مشهور پیتر ون آلست (شکوفا شد اواخر 15 – اوایل قرن شانزدهم) از بروکسل سفارش ساختن یک سری از فرشینه ها که نشان دهنده “Acts of the Apostles” از داستان های نوشته شده بین سالهای 1514 تا 1516 توسط رافائل (1483-1583) بود، را داد. برای پرده های دیوار کوب که بیانگر داستانها مورد نظر بودند هیچ امتیازی به دست نیامد، اما فرشینه ها بطور کلی موفقیت بزرگی بودند و کپی های زیادی از روی این مدل ها ساخته شدند.
اشغال آراس توسط فرانسه در اواخر قرن ۱۵ و محاصره متوالی تورنای در اوایل قرن ۱۶ باعث شد که بروکسل به عنوان مرکز پیشرو بافت فرشینه در شهر فلاندر تبدیل شود- موقعیتی که تا قرن 17 حفظ شد. مجموعه ای از حمایت حکومت پاپ و خاندان سلطنتی اسپانیا و اتریش، همراه با دیگر امتیازات اروپایی و مهارت بافندگان بروکسل، که در زمره بهترین بافندگان اروپایی قرار داشتند، منجر به شهرت بین المللی پرده های بروکسل شد.
این صنعت با انحصار تاجران ثروتمند اداره می شد. بافت فرشینه در دوره های بین سال 1510، و وقوع جنگ دهقانان در سال ۱۵۶۸ نشان داد که جهت جلوگیری از کلاهبرداری و جعل باید یکسری از مقررات رعایت شوند. از اینرو تعدادی از آداب و رسوم مشترک که از یکدیگر پیروی می کردند توسعه یافت؛ مهمترین آنها در سال 1528 بود، که طی آن به هر پارچه بافته شده در بروکسل و بارابانت باید مارک شهر را – که یک سپر قرمز مسطح که توسط دو B ایستاده بود- دارا می بودند. همان حکم امپراطوری صادر شده توسط امپراتور چارلز پنجم نیز تولید کنندگان و تجار را ملزم به استفاده از امضا یا مونوگرام استاد بافنده یا کارگاه می کرد.
برنارد ون اورلی (1492 – 1541) سعی کرد آداب و رسوم رئالیسم شمالی اواخر گوتیک و آداب و رسوم آرمان گرایی رنسانس ایتالیا را با پتانسیل هنری فرشینه سازگار کند. آثار قبلی او، مانند The Legend of Our Lady of Le Sablon و The Revelation of St. John (از سال 1520 الی 1530) ، هنوز عناصر ترکیبی را نشان می دهند که آن ها را به هنر فلاندری پیوند می دهد. بعد ها، آثار او تحت تاثیر داستانهای هنرمندان ایتالیایی قرار گرفت که در کارگاه های بروکسل بافته شده بودند، مانند Raphael’s Act of the Apostles و طرح هایی برای داستان Scipio and Fructus Belli، که به وسیله شاگرد رافائل، منشی نقاش و معمار جولیو رومانو اجرا شده بود (1499–1546). ون اورلی اولویت ایتالیایی ها را به یاد بود و احساس آنها نسبت به مدل سازی عمیق و مجسمه سازی با سلیقه ها و سنت های فلاندری برای ژانر ها و جزئیات طبیعت گرایانه در مجموعه هایی چون “نبرد پاویا” ، “داستان ابراهیم” ، “داستان توبیاس” و “شکارچیان امپراتور ماکسیمیلیان اول” (قبل از سال 1528) تطبیق داد. در میان پیروان او در نیمه اول قرن شانزدهم نقاشان فلاندري چون پيتر کوک ون آلست (1502–502) ، یان ورماین (1500-159) و میشل کاکسی (1499-1592) حضور داشتند. نه تنها طراحان داستان های مصور بروکسلی، بلکه بافندگان اوایل قرن پانزدهم به شهرت بین المللی دست یافتند. از مشهور ترین آنها می توان به پیتر ون آلست ، پیتر و ویلم پنیماکر و فرانس (فعال: 1540-90) و جیکوب ژوبلز (فعال: 1580-1605) اشاره کرد.
سایر مراکز محدود ساخت فرشینه در فلاندر قرن شانزدهم شامل آنتروپ ، بروژ ، انجیئن ، اودنارد ، گرامونت ، آلوست ، لیل و تورنای بودند. شاید متمایز ترین نوع فرشینه ای که در این شهرها تولید می شد بافته انجیئن و اودنارد بود. پارچه بافی منقش فرانسه، پس از افول در قرن ۱۵، هنگامی که به نظر می رسید بافندگان عشایر فعال تر از فروشگاه های تثبیت شده هستند، مجددا به اعتبار نهایی خود توسط حمایت غیر معمول سلطنتی، دست یافت. این امر منجر به تاسیس کارخانه های دولتی گوبلن و بووه در قرن هفدهم شد، که نام آن ها اکنون به واژه های خانگی تبدیل شده است. مقدمه این پیشرفت، کارخانه ای بود که توسط فرانسیس اول در سال 1538، نزدیک پاریس در کاخ فونتنبلو تاسیس شد تا برای اقامتگاه سلطنتی خود پرده های منقش تولید کند. این پرده های مصور توسط بافندگان فلاندری تا حد زیادی توسط دو هنرمند ایتالیایی، فرانچسکو پرماتیچیو (۱۵۰۴ – ۷۰)و روسو فیورنتینو (۱۴۹۴ -)، از نقاشان دربار پادشاه، طراحی و تزیین شده بود. این شش پرده، که بر پایه نقاشی های آن ها برای “گالری des Réformes” در کاخ ساخته شده اند، اولین پرده هایی هستند که در آن مجسمه سازی به همراه نقاشی با روشی بسیار توهم آمیز از اثر trompe-l’oeil (“ابله – چشم”) تقلید کرده اند.
کارگاه فونتنبلو، که تنها برای ۱۲ سال فعال بود، سکوی پرشی برای تحولات بعدی در پاریس را فراهم کرد، جایی که در سال 1551 زمان حکومت هنری دوم تاسیس شد و امتیازات خاصی به کارخانه Hôpital de la Trinité داد.
در اوایل قرن ۱۶، بافندگان فرانسوی-فلاندری و کارگاه های کوچک دربار به عرضه پرده بومی ایتالیا ادامه دادند. همچنین جنوا، ورونا، ونیز، میلان، و مانتوا به کار خود در بافت فرشینه ادامه دادند. اولین کارخانه فرشینه بافی ایتالیایی در سال 1536 در شهر فرارا توسط دوک ارکوله دوم از خانه استه در شهر فرارا تاسیس شد.” Arrazeria Medicea ” در سال ۱۵۴۶ در فلورانس توسط دوک مدیسی کوزیمو اول (1519-74) تاسیس شد؛ این کارخانه مهم ترین تولید کننده فرشینه بود که در ایتالیا اوایل قرن ۱۶ میلادی تاسیس شد و تا اوایل قرن ۱۸ به فعالیت خود ادامه داد. این گروه در ابتدا توسط نیکولا کارچر و ژان ون اواسط قرن 15 میلادی در der Roost، که هر دو در کارگاه فرارای دوک ارکوله دوم کار کرده بودند، رهبری می شد.
هنر اصلی منسوجات انگلستان در قرون وسطی گلدوزی بود. فرشینه ها در صورت نیاز، از فلاندر وارد می شدند. اگرچه اشاراتی گاه به گاه بافندگان آراس در انگلستان از قرن سیزدهم میلادی آغاز شده است و تعدادی از فرشینه های بومی از قرن پانزدهم زنده مانده اند ، اما تنها بعد از اواسط قرن شانزدهم بود که انگلیسی ها کارهای بافندگی فرشینه را آغاز کردند. اولین کارگاه های مهم توسط یک ملاک ثروتمند ، ویلیام شلدون (درگذشت 1570) در بارکستون (وارویکشایر) راه اندازی شد.
آن ها در ابتدا پوشش کوسن و آویز های کوچک از سوژه های هرالدیک و تزئینی را تولید می کردند. این مغازه ها بعدها مجموعه ای از فرشینه های توپوگرافیک ایجاد کردند. این پرده ها در سال ۱۵۸۸ از نقشه های امروزی شهرهای مرکزی، مناظری از چشم انداز پرندگان از تپه ها، درخت ها، و شهر ها را با توجه به تقاضای مشتریان آن دوره، رسوم و رسوم معماری و تزیین فلاندری، به نمایش گذاشتند. بسیاری از مردانی که در این فروشگاه ها کار می کردند، فلاندری بودند که از آزار و اذیت های مذهبی اواسط قرن شانزدهم در Lowlands گریخته بودند.
آلمان یکی از نخستین مناطقی بود که بافندگان فلاندری برای رهایی از آزار و اذیت های مذهبی به مناطق دشتی آن پناه آوردند. کارگاه های کوچک آنها در شهر هایی مانند کلن ، هامبورگ ، کسل ، لایپزیگ ، تورگاو ، لونبورگ ، فرانکنتال و اشتوتگارت رونق گرفت. بیشتر آثاری که تولید شده در سبک فلاندری بودند. از سوی دیگر، در سوئیس، جایی که در قرون ۱۴ و پانزدهم پرده های سبک فلاندری بافته شده بود، صنعت فرشینه به جز در اطراف بازل و لوسرن، تقریبا دیگر وجود نداشت.
قرن های هفده و هجده
با توجه به ابتکار هنری چهارم، که برنامه ریزی اقتصاد فرانسه را بر تولید تجملی که در آن زمان مهم بود، بنا نهاد، گام های قاطع در تاسیس یک صنعت فرشینه فرانسوی برداشته شد. در سال ۱۶۰۸، هنری با به رسمیت شناختن کارگاه فرانسوی (با استفاده از روش پیچیدگی-بالا) و سازماندهی جیرارد لورن و دوبوت در موزه لوور، و در عین حال، تشویق مهاجرت بافندگان فلاندری، که از روش پیچیدگی پایین استفاده می کردند، به پاریس توانستند تا با صنایع پررونق بروکسل و آنورس به رقابت بپردازند.
در اواخر قرن ۱۶ و ۱۷ ام، دو بافنده فلاندری با ترتیبات دولتی به فرانسه برده شدند تا در پاریس بافندگی به روش پیچیدگی پایین را دایر سازند: فرانسوا دو لا پلانژ (Franz van den) و مارک دو کومانز (۱۵۶۳ – قبل از ۱۶۵۰). شرایط کاری رضایت بخش برای آنها در سالن های خانوادگی قدیمی گوبلینس در حومه شهر پیدا شد، و بدین ترتیب تاسیس این روش با این نام که از آن زمان تاکنون ادامه دارد، آغاز شد. یکی از اولین تولیدات بلند پروازانه آن ، یک اختراع تمثیلی بود که ستایش کاترین دومیدی سوندر از لفافه (لباس) آرتمیس بود. داستان ها برای این مجموعه بیشتر توسط آنتوان کارون نقاش فرانسوی مانتیست (وفات 1515-1515) طراحی می شد. سبک با ذوق باروک و سرزندگی نقاشی فلاندری پیتر پل روبنس (۱۵۷۷ – ۱۶۴۰) و سیمون ووت (1690-1390) زندگی جدیدی را به طراحی های فرانسوی در اوایل قرن هفدهم به همراه داشت.
د لا پلانژ در سال ۱۶۲۷ درگذشت و پسرش که با خانواده کمانز شکست خورد و به محله فوبورگ سن-جرماین-دس پرز نقل مکان کرد و کمانز را در گوبلینس ترک کرد. رقابت تلخ شد، ولی هر دو به تولید مقدار قابل توجهی، و همچنین کیفیت خوب ادامه دادند، تا اینکه در سال ۱۶۶۲ به وسیله کارخانه سلطنتی جایگزین شدند، که تولیدات گوبلینس را در محل خریداری می کرد.
گوبلینس به طور رسمی در سال 1667 با دریافت عنوان تولید Royale des Meubles de la Couronne (“کارخانه سلطنتی مبلمان تاج”) رسماً تاسیس شد. در ابتدا کلیه قشر های صنعتگر پادشاه (بافندگان فرشینه ، کابینت سازان، طلا فروشان و نقره و …) بود که برای اقامتگاه های سلطنتی, به خصوص کاخ ورسای, اثاثیه تولید می کردند. وزیر دارایی لویی چهاردهم، ژان باتیست کولبر (1619-83), همیشه به فرصت های سودآور کمک می کرد، وی نه تنها کارکنان ماهر را از مغازه های د لا پلانژ و کامان استخدام می کرد، بلکه از شرکت های قدیمی لوور هم استفاده می کرد که این باعث بکارگیری هم زمان دوکهای پیچیدگی-بالا و پیچیدگی پایین شد. اولین کارگردان این هنر، نقاش گوبلینسی شارل لوبرن (1619-90) بود که کارهای فرشینه سلطنتی کوتاه مدت را که در سال 1658 توسط جد کلبرت ، نیکلاس فوکت (1980-1715) تاسیس شده بود، در کاخ خود در واوکس لو در نزدیکی پاریس مستقر بود را مرتب و ثبت کرد. لوبرن انرژی زیادی برای وضع جدید خود به کار برد و با استعداد مخصوص خود تجلیلی ویژه از لویی چهاردهم به دست آورد. یکی از مهم ترین مجموعه های او شامل: عناصر, فصل ها, کودکان باغبان, داستان اسکندر, و بالاتر از همه, زندگی لویی چهاردهم و اقامتگاه های سلطنتی (اغلب این مجموعه ها در اختیار National Mobilier پاریس هستند) می باشد.
وقتی لو برن درگذشت، نقاش پییر مینیار (۱۶۱۲ – ۹۵) به ریاست رسید. تخلیه خزانه پادشاهی، باعث تعطیلی گوبلینس در سال ۱۶۹۴ شد. این کارخانه مجددا در سال ۱۶۹۹ هنگامی که یک روح سبک تر به وسیله اختراعات تزیینی، به ویژه گروتسک های کلود آدران سوم (۱۶۵۸ – ۱۷۳۴)، باز شد؛ او برای گوبلینس مجموعه های The Grotesque Months و The Portières of the Gods طراحی کرد. لویی پانزدهم (۱۷۱۰ – ۷۴)، در دوران خود، در مجموعه شکار ها توسط نقاش روکوکویی، ژان باپتیست اودری (۱۶۸۶ – ۱۷۵۵) ستوده شد. اودری از سال ۱۷۳۳ تا زمان مرگش در سال ۱۷۵۵، هنگامی که جانشین فرانسوا بوشه (۱۷۰۳ – ۷۰)، هنرمند برجسته قرن ۱۸ شد، مدیر گوبلینس بود. بوشه و چارلز-آنتوان کویپل (۱۶۹۴ – ۱۷۵۲)، نقاش روکوکویی بسیاری از فرشینه های معروف محیط پیرامون (النتورس) را طراحی کردند، که در آن موضوع اصلی، به عنوان یک نقاشی در مرز با یک قاب شبیه سازی شده از چوب زرق و برق دار ارائه می شود و تحت تاثیر وسایل زینتی پیرامون آن قرار گرفته است. عشق های خدایان بوشه نیز وابسته به محیط اطراف بودند و از موفقیت و محبوبیت زیادی به ویژه در میان اشراف انگلیسی برخوردار بودند. داستان دون کیشوت توسط کویپل طراحی شده است و بین سالهای 1714 تا 1794 نه بار بافته شده بود.
پیچیدگی و زیبایی طرح های براق اودری، مشکلات جدیدی را برای بافندگان ایجاد کرد. در واقع برای آن ها لازم بود که با یک رنگ قرقره بافندگی کنند، و به این منظور صدها رنگ جدید برای هر دو پشم و ابریشم تکمیل شد تا حدود ۱۰۰۰۰ رنگ در دسترس باشد جهت انتقال عملی به طور نامریی، در حالی که بهترین بافت های عملی مورد استفاده قرار گرفتند.
گوبلینس موفق شده بود که از انقلاب فرانسه جان سالم به در ببرد. ناپلئون به عنوان امپراطور، مانند لویی چهاردهم، آرزوی یک هنر پرشکوه را در سر داشت و مجموعه ای از فرشینه ها (۱۸۰۹ – ۱۵) که به سلطنتش اختصاص داشت، را سفارش داد. نقاشی های نقاشان فلاندری فرانسوی مانند ژاک لویی داوید (۱۷۴۸ -۱۸۲۵)، کارل ورنه (1758–1836) و آن لویی گیرودت (۱۸۶۷ – ۱۸۲۴) در اواخر قرن ۱۸ و اوایل سده ۱۹ به صورت فرشینه بافته شد.
یکی دیگر از کارخانجات بزرگ دولتی که در شهر بووه، سال ۱۶۶۴ تاسیس شد، با مدیریت لوئیز هینارت به مدت 20 سال و فیلیپ بیگل به مدت 27 سال دیگر به فعالیت خود ادامه داد. به همان روش گوبلینس نیز اجرا می شد. با این حال بووه، یک شرکت خصوصی با حمایت شاهانه بود که قصد داشت فرشینه ها و پرده هایی برای اشراف و شهر نشینان ثروتمند تولید کند، در حالی که تولیدات گوبلینس تنها برای شاه بود.
دو نوع از این صفحات تزئینی، به ویژه در بووه، در اواخر قرن هفدهم ساخته شد، ترکیب معماری و گروتسک. اولی، مانند مجموعه تفنگداران دریایی (۱۶۹۰)، معمولا یک معماری فانتزی پیچیده را نشان می دهد که یادآور مجموعه سبک باروک است. در مورد دوم، نقش توری معماری مجموعه ای از پانل ها را تعریف می کند، که ترکیبی از گل، شال، گلدان، آلات موسیقی، putti(فرشته های کودک برهنه) ، ماسک ها و بازیگران کمدی، مانند The Rope Dancer and the Dromedary (c. 1689) .
اودری و بوشه هر دو برای کارخانه بووه طراحی می کردند. “افسانه های لافونتن” ، به قلم اودری، در زمره محبوب ترین های قرن ۱۸ بود. در سال ۱۷۳۶، بوشه صحنه های نمایشی ایتالیا را برای “جشن دهکده” طراحی کرد و بعدا در مجموعه دوم مجموعه دوم چینی “تخیل های چینی” را به کار برد. او همچنین صحنه های متنوعی از مزارع و دشت را با غلبه بر اصلیت موضوع، طراحی کرد. کارخانه بووه به خاطر پارچه های منقش در اثاث یا لوازم داخلی و پرده هایی برای صفحه نمایش مشهور شد. اینها معمولا طراحی های گلدار بودند و در قرن نوزدهم به خصوص در پارچه های ابریشمی به صورت شیک بطور ظریفی بافته شده بودند. در اواخر قرن، هر چند استاندارد های فنی حفظ می شدند، اما زوال هنری به وجود آمد.
کارخانه هایی که در نزدیکی کارخانه های قدیمی تولید فرشینه آوبوسون و فلتین بودند، و برای یک قرن و نیم به تعهدات خصوصی خود عمل کرده بودند، مجاز به استفاده از مارک آوبوسون سلطنتی به عنوان ۱۶۶۵ شدند. از یک صنعت کوچک، که بافندگان در آن به طور مستقل فرشینه های ارزان برای مشتریان طبقه متوسط تولید می کردند، سازندگان فرشینه به زودی به تولید پرده، آویز، پارچه های اثاث یا لوازم داخلی و فرش را در آوبوسون گسترش دادند. موثرترین فرشینه ها عبارتند از چینی گرایی، یا خیالات ژانر در چین، موضوعی محبوب در هنر رو کوکو. آن هایی که توسط ژان پیرلمان (1808-1728) طراحی شده اند، به طور خاص مشهور هستند. درشت و نسبتا دلگیر، سرسبز، یا “فرشینه های باغ”، که نخستین پرده های بووه بودند، در مقادیر زیادی ساخته شدند. تابلو های معماری آوبوسون از کارخانه های گوبلینس و بووه، اغلب با اضافه کردن عناصر پیچیده تر و حیوانات، و یا به تصویر کشیدن یک آویز دیوار گلدار با نقاشی یا دسته ای از اشیا تزیینی و تاج های گل، تقلید می کردند. این کارخانه به ویژه در تولید فرش با نقوش تزیینی هندسی و یا طراحی های گلدار موفق بود.
تاثیر عمده بر صنعت بروکسل در قرن هفدهم، از نقاش آنورس، پیتر پل روبنس بود که معروف ترین مجموعه او، پیروزی آیین قربانی مقدس (۱۶۲۷ – ۱۶۲۷) بود. تقلیدها و اقتباس از سبک او لژیون بود. ستون های سنگین و استادانه اغلب جایگزین مرزهای دو طرف شده بودند. در مقیاس کوچک تر می توان به نسخه های فرشینه ای از نقاشی های ژانر توسط دیوید تنیرز جوان (1610-909) ، که در آن مرز اغلب قاب تصویر واقعی را شبیه سازی می کند، اشاره کرد.
اولین کارخانه فرشینه بافی در آلمان در سال ۱۶۰۴ در مونیخ، توسط دوک ماکسیمیلیان باویر، تاسیس شد. طراحان و بافندگان همگی فلاندری بودند. اگرچه این کارخانه پس از تنها ۱۱ سال فعالیت بسته شد، کیفیت کار آن بسیار برجسته و عالی بود. در پی از دست دادن آزادی مذهبی در فرانسه، هنگامی که فرمان نانت در سال ۱۶۸۵ میلادی لغو شد، بسیاری از بافندگان فرانسوی به خصوص از کارخانه آوبوسون به دنبال پناه بردن از آزار و اذیت، مانند بافندگان فلاندری در قرن ۱۶، به آلمان مهاجرت کردند. این کارگاه در سال ۱۶۸۶ توسط برگزیده بزرگ فردریک ویلهلم دوم (۱۶۲۰ – ۸۸) در برلین به کار گرفته شد و بسیاری از این بافندگان آواره و مهاجر را استخدام کرد. این کارگاه به طور عمده برای کاخ هایی که توسط پسر امیر برگزیده بزرگ، پادشاه فردریک اول پروس (۱۶۵۷ – ۱۷۱۳) ساخته شده، تاسیس شده بود و پس از مرگ وی کارخانه بسته شد.
طراحان و بافندگان فرانسوی به تولید تعداد زیادی فرشینه در قرن ۱۸ ادامه دادند. تولید فرشینه عمدتا در مونیخ، برلین، وورتسبورگ، درسدن، شواباخ و ارلانژن متمرکز بود.
در اسکاندیناوی، پرده ها برای خاندان سلطنتی دانمارک و سوئد در کپنهاگ و استکهلم بافته شده بود. بافندگان و طراحان غالبا فرانسوی و فلاندری بودند. نروژ و سوئد به تولید فرشینه های ملی ادامه دادند. از ۱۳۰۰ پرده ثبت شده نروژی در حدود ۱،۲۵۰ فرشینه از جوامع کوچک روستایی سرچشمه گرفته اند. این فرشینه ها معمولا بافت درشت داشته، از لحاظ سبک طرح بندی شده و شماتیک بودند، همچنین رنگ های جسورانه ای داشتند.
جیمز اول در ۱۶۱۹ کارخانه بافت فرشینه به نام موغلک (Mortlake) در نزدیکی لندن تاسیس کرد. این گروه متشکل از ۵۰ فلاندری بود. فیلیپ دو ماخت، که یکی از اعضای خانواده قرن شانزدهم و هفدهم بافندگان فرش هلند بود، از کارخانه دو پلانژ در پاریس آورده شد، جایی که وی در آن استاد نساجی بود، و در موغلک در همان موقعیت، به فعالیت خود ادامه داد. این کارخانه فلاندری سلطنتی تحت حمایت پادشاهان استوارت جیمز اول و چارلز اول رونق یافت. بسیاری از پرده های اولیه تولید شده در موغلک پس از آویزان شدن در بروکسل، مدل و طرحی برای بافت شدند. روبنس طرح ها را تامین کرد و در سال ۱۶۲۳ به چارلز اول پیشنهاد کرد که هفت جلد داستان Acts of the Apostles از رافائل را خریداری کند. مجموعه جدیدی از این داستان ها در موغلک بافته شده است و در موزه ملی Mobilier در پاریس نگهداری می شود. لبه ها و حاشیه های دوباره طراحی شده به نقاش مشهور فلاندری در دربار انگلستان، سر آنتونی وان دیک (1641-1599) نسبت داده شدند. اگرچه این کارخانه از سختگیری های پوریتان دوره مشترک المنافع انگلستان جان سالم به در برده بود، اما در زمان چارلز دوم اوضاع بدتر شد و در سال ۱۷۰۳ فعالیت آن به پایان رسید.
فرانسیس پوینتز (درگذشت ۱۶۸۵) و برادرانش در سوهو، جایی که تعدادی از بافندگان کارخانه سلطنتی به کار گرفته شده بودند، سبک متمایزی را بر پایه لاکو ورک (lacquerwork) چینی و هندی تولید کردند.
کاردینال فرانچسکو بازبرینی برادرزاده پاپ اوربانوس هشتم، در ۱۶۳۳ یک کارخانه فرشینه را در رم تاسیس کرد. گرچه این امر از حمایت پاپ برخوردار بود، اما تنها تا پایان سال 1679 فعالیت داشت. کلمنت سیزدهم کوشش کرد که یکی دیگر از کارگاه های فرشینه های رومی را در ۱۷۱۰ تاسیس کند، که وی نیز شکست خورد. در قرن ۱۸ چندی دیگر کارخانه های کوچک در تورین و ناپل وجود داشتند. بافندگان عمدتا با تعطیل شدن کارخانه مدیسی (Arrazeria Medicea) در فلورانس بیکار ماندند.
در قرون ۱۵ و ۱۶، فرشینه های فرانسوی و فلانشی به مقدار زیادی وارد می شدند، و بافندگان فلاندری به منظور تعمیر و نگهداری از آن ها به اسپانیا دعوت شدند. برای مدت کوتاهی در قرن هفدهم کارخانه ای توسط فیلیپ چهارم (۱۶۰۵ تا ۶۵) در Pastrana نزدیک مادرید تاسیس شد. دیری نگذشت که فیلیپ پنجم (1746-1646) Real F20brica de Tapices y Alfombras de Santa Barbara (کارخانه سلطنتی فرشینه ها و فرشهای سنت باربارا) را در سال 1720 در مادرید تأسیس کرد ، اما ، این پرده های مهم در اسپانیا تولید می شدند. در ابتدا، بافندگان و مدیران فلاندری بودند. نخستین پرده ها که در سانتا باربارا ساخته شد، از داستان های افرادی چون دیوید تنیرز جوان (1610-909) و فیلیپس وومرمن (681-1616) یا بر اساس نقاشی های معروف هنرمندانی ایتالیایی مانند رافائل و گیدو رنی (۱۶۴۲ – ۱۶۴۲) بافته شدند. وقتی نقاش نظریه نئوکلاسیک، آنتون رافائل منگس (۱۷۲۸ – ۷۹) مدیر شد، این کارخانه به درخشان ترین دوره تولیدی خود رسید. نقاش اسپانیایی فرانسیسکو بایو (1995-1734) و داماد نقاش وی فرانسیسکو دو گویا (1846-1746) مأمور ساخت داستان ها شدند. از ۱۷۷۷ تا ۱۷۹۰ گویا ۴۳ روایت برای فرشینه ها (“Los tapices”) که زندگی روزمره اسپانیایی را به نمایش می گذاشت، به چاپ رساند. مدل های نقاشی شده برای این کار در زمره زیبا ترین آثار سبک روکوکویی نقاش اسپانیایی “گویا” می باشد.
فرانسوی ها این کارخانه را در سال ۱۸۰۸ میلادی ویران کردند، اما تا سال ۱۸۳۵ به فعالیت خود ادامه داد. فرشینه هایی که در طول این دوره تولید شدند، تا حد زیادی نسخه هایی از آثار بافته شده در قرن ۱۸ بودند.
یک کارخانه فرشینه که بافندگان آن از گوبلینس آمده بودند، در سن پترزبورگ در سال ۱۷۱۶ توسط تزار پیتر بزرگ (۱۷۲۵ تا ۱۷۲۵) تاسیس شد. گرچه فرشینه ها تا سال ۱۸۵۹ تولید می شدند، اما تولید اغلب با دشواری هایی مواجه بود. مهم ترین طراحی های آن ها مجموعه ای از گروتسک (چیزهای عجیب و غریب) (۱۷۳۳ – ۳۸) و مجموعه ای از پرتره ها بود ، که نمونه هایی از کاترین کبیر قابل توجه ترین آنهاست.
قرن های نوزده و بیست
اکثر فرشینه های قرن ۱۹ از نقاشی و یا پرده هایی که در قرن های قبلی بافته شده بودند، نسخه سازی کرده اند. نفوذ انقلاب صنعتی غیرقابل اجتناب بود، البته نه تنها در ابزار ها، مواد، و رنگ ها، بلکه در بازار طبقه متوسط جدید و خواسته های آن. فرشینه ساخت ماشین، با وجود موفقیتی در بافندگی مکانیکی، تهدیدی برای ادامه حیات صنایع دستی شد.
ضرورت تجدید حیات و پاک سازی هنر پارچه بافی، اولین بار توسط هنرمندان مرتبط با جنبش هنر و صنایع دستی در اواخر قرن ۱۹ میلادی به رسمیت شناخته شد. آنها با محکوم کردن از دست دادن خلاقیت فردی، آرمانهای صنایع دستی قرون وسطای را برای مقابله با تاثیرات صنعتی شدن، در هنر های تزیینی یا کاربردی احیا کردند. رهبر و مهم ترین شخصیت این جنبش هنرمند مشهور ویلیام موریس (۱۸۳۴ – ۱۸۳۴) بود که یک کارخانه فرشینه را در کلیسای مرتن واقع در ناحیه ساری در نزدیکی لندن تاسیس کرد. در حدود ۱۵ سال بود که او و همکارانش نه تنها برای بافندگی، بلکه برای تزئینات تصویری دیوار و شیشه های رنگی برای پنجره ، طراحی می کردند. از این رو، آن ها به خوبی از لحاظ حرفه ای آماده بودند تا فرشینه هایی را طراحی کنند. موریس و نقاش و تصویرگر والتر کرین (۱۸۴۵ – ۱۹۱۵) طرح های داستانی را تهیه کردند، اما بیشتر پرده ها و دیوارکوب ها از نقاشی سر ادوارد برن – جونز (۱۸۳۳ – ۱۸۳۳) نسخه برداری می شد. جالب تر از همه پرده های کلیسای مرتون، طرح های فرشینه بودند که در دهه ۱۸۸۰ توسط هنرمند و معمار آرتور هیگیت مک کوردو (۱۸۵۱ – ۱۹۴۲) ساخته شد، که در سال ۱۸۸۲ انجمن صنفی را تاسیس کرد، اولین گروه بسیاری از هنرمندان-صنعتگران-طراحان برای پیروی از آموزه های ویلیام موریس. این سنت، که از احیای قالی در میانه قرن ۲۰ ام تحت تاثیر قرار گرفته از هنر فرانسه در اسکاتلند ادامه دارد. قدیمی ترین و جاه طلبانه ترین پرده نقاشی که در قرن بیستم توسط هنرمند بریتانیایی، گراهام ساترلند (۱۹۰۳ – ۸۰) طرح عظیم Christ in Glory در سال 1962 برای کلیسای جامع کاونتری طراحی شده بود، در فلنتین فرانسه، بافته شد. این بزرگ ترین قالی است که تا کنون در آنجا ساخته شده است (۷۸ فوت ۱ اینچ با ۳۸ فوت ۱ اینچ، ۲۳.۸ تا ۱۱.۶ متر).
در اروپا در اواخر قرن ۱۹، یک تجدید حیات بر پایه سنت های عامیانه وجود داشت. این گرایش اندکی پس از سال ۱۸۹۰ در نروژ مشهود بود، هنگامی که تلاش های ویژه ای صورت گرفت تا یک هنر ملیله مدرن بر روی بافت های بومی قرون وسطایی بنا شود. این رهبران گرهارد مونته (۱۸۴۹ – ۱۹۲۹)، یک نقاش معروف، و فریدا هانسن (۱۸۵۵ – ۱۹۳۱)، یک بافنده که روش هنرمندان روستایی در نروژ را مطالعه کرده و یک بافت فردی، سبک و باز را پرورش دادند. اندکی بعد تحولات در اسکاندیناوی در سوئد و فنلاند رخ داد. مارتا ماس فیه تش تروم (۱۸۷۳ – ۱۹۴۱) به بهترین هنرمند بافت فرشینه در سوئد تبدیل شد، و آتلیه او به خلق آثار عالی ادامه داد. در فنلاند یک هنر آزاد تر و رنگارنگ تر، با دقت بالا، توسط بسیاری تمرین شده است؛ از جمله مشهورترین آن ها مارتا تایپاله ، لیلا کارتتونم، و دورا یونگ است. در نروژ و به میزان کمتری در دانمارک نیز کارهای مشابهی صورت گرفت. کلیسا در کشورهای اسکاندیناوی به طور غیر معمول پذیرای این هنر بوده است. بافندگی سنتی مردمی نیز پس از جنگ جهانی اول، از جمله در چکسلواکی و مجارستان، پشت سر هم بودند. لهستان به ویژه طراحی های اولیه ای را تولید کرد که در یک تکنیک کاملا آزاد اجرا شد. به دنبال سنت of، طراحی و بافندگی بومی قرن بیستم، بافندگانی چون Abakanowicz و Wojciech Sadley از مواد غیر متعارف نظیر جوت، سیسال، موی اسب، و رافیا برای طراحی فرشینه های انتزاعی که بر طبیعت ماده، برانگیختن حس لامسه، انعطاف پذیری و یا برجستگی سطحی تاکید دارند، استفاده کردند.
آلمان، به تقلید از اسکاندیناوی نیز شروع به احیای قالی بافی در حدود قرن بیستم کرد. در ایالت شلسویگ- هولشتاین یک صنعت فرشینه بافی کوچک از ۱۸۹۶ تا ۱۹۰۳ در شربربک تاسیس شد و به دنبال آن شرکتهای مشابه در نزدیکی کیل و ملفورف نیز تاسیس شد. با این حال مهم ترین توسعه در مدرسه طراحی بائوهاوس که در دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰ ایجاد شد، رخ داد. در ترکیب، عمیقاً در این تئوری ریشه دار شده اند که باید فناوری کاردستی را در کار و در بیان ماهیت مواد مورد استفاده نشان داد ، خصوصاً با استفاده از الیاف سنگین به عنوان عناصر بافت قوی. آنی آلبرز، همسر نقاش و مربی باوهاوس، جوزف البرز، استاد اصلی این نوع قالیچه شد. او نیز مانند اغلب بافندگان فرشینه مدرن، برای صنعت نساجی طراحی کرده است. پس از جنگ جهانی دوم، بافت آثار فرشینه در مونیخ و نورنبرگ آغاز شد و بافندگان در سراسر آلمان و در وین کار می کردند. در میان آلمان ها، برخلاف فرانسوی ها، شیشه های رنگ آمیزی شده به جای پرده، شور و اشتیاق بیشتری را به عنوان یک هنر احیا شده در دوره پس از جنگ جهانی دوم تولید کردند. تعدادی از طراحان منفرد بر روی کار خود در ایالات متحده و کانادا کار می کردند، که در آن اکثر فرشینه ها در مقیاس بزرگ همچنان از اروپا وارد می شدند. احیای صنایع دستی بومی آمریکای لاتین، علاقه به گلدوزی در مکزیک و پاناما را برانگیخت. مراکز آمریکای جنوبی در برزیل، شیلی و کلمبیا پیشرفت کردند.
طراحی فرشینه مدرن در طول قسمت اعظم قرن نوزدهم در فرانسه توسط اداره دانشگاهی کارخانه های دولتی به تعویق افتاد، اگرچه هنرمندان پیشرو در اواخر دهه ۱۸۸۰ تحت تاثیر جنبش هنر و صنایع انگلستان قرار گرفتند. نقاشان پل گوگن (۱۸۴۸ – ۱۹۰۳) و امیل برنارد (۱۸۶۸ – ۱۹۴۱) در میان کسانی بودند که علاقه به بافندگی فرشینه داشتند، هر چند که آن ها در واقع به عنوان بافنده فرشینه داستانی، مانند کاری که آریستتو مااولو (۱۸۶۱ – ۱۹۴۴) انجام می داد، عمل نمی کردند. پس از جنگ جهانی اول دیری نگذشت که فرانسه قرن بیستم را به عنوان احیای هنر آغاز کرد و رهبری آن را به دست گرفت. بسیاری از هنرمندان بزرگ مدرن مکتب پاریس – پابلو پیکاسو (1973-1981) ، ژرژ براک (1882-1982) ، هنری ماتیس (1869-1954) ، فرناند لجر (1881-1955) ، ژرژ روو (1871-1958) ) ، و جوآن میرو (1893-1993) ، در میان دیگران – اجازه یافتند در سال 1932 آثار خود را دوباره تکثیر کنند. این تولیدات دوباره که با وفاداری زیادی همراه بود، زیر نظر ماری کوتتولی، یک خبره پاریسی و دارانده ذوق و سلایق استثنایی، انجام شد. کارخانه آوبوسون که برای این بافندگی مهم انتخاب شده بود، بار دیگر به مرکزی بزرگ برای تولید فرشینه تبدیل شد. با این حال، تبدیل مستقیم نقاشی به قالیچه، حوزه کمی برای بافنده باقی می گذارد، و این گرایشی بود که به طور همزمان توسط ژان لورچات (1962-1892) صورت گرفت و می توان گفت که آغاز تولید فرشینه سبک رنسانس قرن بیست و یکم بود. اگر چه او شروع به بررسی این روش در سال ۱۹۱۶ کرد، اما هنر لوچارت تا دهه ۱۹۳۰ قطعی نشد، زمانی که هنر تحت تاثیر پرده های گوتیک بود، خصوصا پرده مکاشفه یوحنای رسول قرن چهاردهم، و در همکاری با فرانسوا تابارد، استاد هنرمند در آوبوسون، او اصولی را طراحی کرد که یک بار بار دیگر یک هنر مشترک میان نقاش و بافنده را ایجاد کرد. فرشینه ها که صرفاً یک نقاشی تقلیدی بودند، یکبار دیگر از بافت درشت تر و رنگ های پررنگ تر اما محدود تر استفاده می کردند که مشخصه های پرده های قرون وسطایی را داشتند.
در سال 1947 ، لورچات انجمن مهم Des Peintures-Cartonniers de Tapisserie (انجمن نقاشان فرشینه داستانی) را تأسیس کرد. در این سازمان طراحان مهم فرشینه فرانسه مانند مارك سن سانز و ژان پیكارت لو دوكس كه از شاگردان اصلی لوركات بودند فعالیت داشتند. لورچات به وسیله دوم رابرت، یک راهب فرقه بندیکتیان به دلیل فرشینه هایی که تا حد زیادی از مباحث تخیل شاعرانه و از نسخه های خطی فارسی و قرون وسطایی اروپا الهام گرفته شده بود، قدردانی کرد. دیگر طراحان اصلی آثار نمایشی فرانسوی مارسل گرومایر (۱۸۹۲ – ۱۹۷۱) و هنری ماتیس و لو کوربوزیه (۱۸۸۷ – ۱۹۶۵) معمار بودند.
در دهه ۱۹۵۰ طرح های فرشینه به شدت انتزاعی شدند. در میان برجسته ترین قطعات، نمونه هایی که توسط مجسمه ساز و چاپخانه هنری-ژرژ آدام (۱۹۰۴ – ۶۷) طراحی شده بودند، به چشم میخورد. با استفاده از رنگ های سیاه و سفید، فرشینه های های او انتزاعی تونالیستی هستند که آثار او را به یک طرح حکاکی تبدیل می کنند. ژان آرپ، مجسمه ساز (۱۸۸۷ – ۱۹۶۶) و ویکتور وازارلی نقاش دیگر طراحان انتزاعی فرشینه های پس از جنگ هستند.
پس از جنگ جهانی دوم، بلژیک، که تحت تاثیر فعالیت بافندگان فرانسوی در دهه ۱۹۳۰ قرار داشت، صنعت فرش خود را احیا کرد. در سال ۱۹۴۵، این جنبش توسط نقاشان نمایشی لوئیس دلتور ، ادموند دوبرون فوت و راجر ساموئل که طراحان برجسته ملیله های بلژیکی بودند، در تورنه سازماندهی شد. این کار در سال ۱۹۴۷ در تورنه در کارگاه فرشینه جمعی، مرکز نوسازی د رنو لا تاپیسری ، که تا سال 1951 فعال بود ، دنبال شد. کارگاه های کوچک در بلژیک، به ویژه در شهرهای تورنای ، بروکسل و مالین ، به فعالیت و شکوفایی خود ادامه دادند.